پرش به محتوا

برگه:Doctor Faustus.pdf/۶۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۵۷
صحنهٔ پنجم

اگر آرزوی دل من برآورده می‌شد میل داشتم که این خانه و تمام ساکنین آن یکدفعه طلا بشود تا همه را در گنج خودم انبار کنم، ای طلا، ای طلا.

فاستوس - سومی، تو کیستی؟

خشم - من خشمم من نه پدر داشته‌ام نه مادر بلکه از دهان شیر درنده‌ای بیرون آمده‌ام و از آن زمان تا کنون با این شمشیر از این سر دنیا بآن سر دنیا میدوم و وقتی کسی را برای منازعه پیدا نمی‌کنم خودم را زخمی می‌کنم، تولد من در دوزخ اتفاق افتاده است. شما که اینجا ایستاده‌اید دقت کنید مبادا پسر شما باشم و شما ندانسته باشید.

فاستوس - بگو ببینم تو کیستی، چهارمی؟

حسد - من حسدم پدرم تنورهٔ بخاری پاک می‌کرد و مادرم ماهی خشک می‌کرد، من سواد ندارم و از همین جهت آرزو می‌کنم هرچه کتاب در دنیا هست سوخته می‌شد. از اینکه می‌بینم دیگران غذا می‌خورند لاغر می‌شوم. ایکاش قحطی دنیا را فرا می‌گرفت و همه می‌مردند و من تنها می‌ماندم آنوقت میدیدید چقدر چاق می‌شدم. چرا تو باید بنشینی و من ایستاده باشم. آخر از این مقام که داری پائین بیا.

فاستوس - برو گمشو. تو کیستی پنجمی؟

شکم‌خوارگی - من؟ من شکم‌خوارگی هستم. پدر و مادرم مرده‌اند و چیزی بارث بمن نرسیده است جز حقوقی که با آن فقط می‌توان روزی سی شکم غذا و ده بطری آبجو خرید. می‌بینید برای سدجوع یکنفر این مقدار چقدر کم است؟

من از خانوادهٔ سلطنتی بدنیا آمده‌ام. جدّم، گوشت خوک پرواری،