صحنهٔ چهارم
کتابخانهٔ فاستوس
فاستوس - فاستوس. اینک ناگزیز خودت را به لعنت ابدی دچار کردهای و امید نجات برای تو نیست. حالا که چنین است پس تضرع بدرگاه خداوند چه سودی دارد؟ این خیالات یأسآمیز را دور بیانداز و از خداوند نومید شو و به ابلیس اعتماد کن. نه، دیگر فکر بازگشت بطرف یزدان را از سر بدر کن. ثبات و استقامت داشته باش. چرا تزلزل بخودت راه میدهی؟ آه. مثل این است که کسی در گوش من فریاد میزند از سحر دست بردار و به خداوند بازگرد، آری من به خداوند بازخواهم گشت. چه گفتم؟ به خداوند؟ خدا ترا دوست نمیدارد. خدائی که تو باید پرستش کنی شهوت و آرزوهای تست و این خود پرستش ابلیس است. من برای ابلیس معبد و کلیسا خواهم ساخت و خون نیمگرم کودکان تازه بدنیا آمده را در آستانهٔ معبد او قربانی خواهم کرد.
(فرشتهٔ خوب و فرشته بد ظاهر میشوند)
فرشتهٔ خوب - فاستوس دانشمند. از این علم دوزخی چشم بپوش و توبه کن.