برگه:Doctor Faustus.pdf/۴۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۳۹
صحنهٔ سوم

آب و خاک و آتش، ای بلزی بوب شهریار خاور و فرمانده آتش جهنم، ای دماگورگون هولناک، از شما درخواست میکنم که مفیس‌تافلیس پیش من حاضر شود. چرا تأخیر می‌کند؟ تو را به یهوه و جهنم و آب مقدس که اینک روی این دایره می‌پاشم و باین علامت صلیب که رسم میکنم و بدعاهائی که خوانده‌ام سوگند که مفیس‌تافلیس اینجا حاضر شود و در پیش من خود را نشان بدهد.

(مفیس تافلیس ظاهر می‌شود)

فاستوس - بتو امر میکنم که برگردی و شکل خودت را عوض کنی. تو برای ملازمت من خیلی زشت و بدمنظری، برو و بشکل کشیشان فرانسیگان در جلو من حاضر شو زیرا لباس روحانیت برای شیاطین برازنده‌تر است. (مفیس‌تافلیس خارج می‌شود) اما می‌بینم ‌در اوراد عزائم و اسامی خاصیتی است. با اینهمه خاصیتها کیست که در سحر استاد نشود؟ این مفیس‌تافلیس چقدر مطیع و فروتن و فرمان‌پذیر است، اینهم از اثر سحر من و اوراد و عزائمی است که خوانده‌ام. حالا فاستوس تو دیگر پادشاه ساحران شده‌ای زیرا مفیس‌تافلیس بزرگ حاضر خدمت تو شده است در قالب مثالی برادر مفیس‌تافلیس تسلط بکمال داری. (مفیس‌تافلیس در لباس رهبانان ظاهر می‌شود)

مفیس‌تافلیس - فاستوس، چه می‌خواهی برای تو انجام دهم؟

فاستوس - بتو امر میدهم که تا زنده هستم در ملازمت من باشی و هرچه امر میدهم انجام دهی. اگر خواستم ماه آسمان از مدار خودش خارج شود یا آب دریا طغیان کند و عالم خاک را فرا بگیرد فوراً اطاعت کنی و ترتیب آنرا بدهی.