برگه:Divar.pdf/۳۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

دیدمت شبی بخواب و سرخوشم
وه … مگر بخوابها به‌بینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و ز شاخه‌ها بچینمت

شعله میکشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو
ره مبند.... بلکه ره برم بشوق.
در سراچهٔ غم نهان تو

۲۹