این برگ همسنجی شدهاست.
دختران سر میکشند از پشت روزنها
گونههاشان آتشین از شرم این دیدار
سینهها لرزان و پرغوغا
در طپش از شوق یک پندار
«شاید او خواهان من باشد.»
* * *
لیک گوئی دیدهٔ شهزادهٔ زیبا
دیدهٔ مشتاق آنان را نمیبیند
او از این گلزار عطراگین
برگ سبزی هم نمیچیند
همچنان آرام و بی تشویش
میرود شادان براه خویش
میخورد بر سنگفرش کوچههای شهر
ضربهٔ سم ستور بادپیمایش
مقصد او … خانهٔ دلدار زیبایش
* * *
مردمان از یکدگر آهسته میپرسند
«کیست پس این دختر خوشبخت؟»
* * *
۲۱