برگه:Divar.pdf/۱۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

در آن خلوتگه تاریک و خاموش
نگه کردم بچشم پر ز رازش
دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش‌های چشم پر نیازش

در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لبهایم هوس ریخت
ز اندوه دل دیوانه رستم

فرو خواندم بگوشش قصهٔ عشق:
ترا میخواهم ای جانانهٔ من
ترا میخواهم ای آغوش جانبخش
ترا، ای عاشق دیوانهٔ من

هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
بروی سینه‌اش مستانه لرزید

۱۴