برگه:DivaneOwhadi.pdf/۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

کتاب نام برده داستان معاشقه‌ای بیاورد که پیداست بنیاد ندارد و آنچه دربارهٔ اوحدی نوشته بدین گونه است[۱]:

«مطلع جمال شیخ اوحدی، از مریدان حضرت شیخ اوحدالدین کرمانیست. در آن زمان هژده کس از اولیا در مجلس حضرت شیخ صدرالدین قنوی فصوص الحکم می‌خواندند، مثل شیخ عراقی و امیر حسینی و شیخ سعید فرغانی و شیخ اوحدی یکی از آن هژده است. بر جوان حیدری عاشق شده بود و آن محل ترجیع فرمود، رباعی[۲]:

  در خرابات عاشقان کوییست وندران خانهٔ پریروییست  
  طوقداران چشم آن ماهند هر کجا بسته طاق ابروییست  

روزی پسر حیدری در معرکه این ترجیع را می‌خواند، بدین جا رسید که بند همین ترجیعست، ترجیع:

  من و آن دلبر خراباتی فی طریق‌الهوی کمایاتی  

دانشمندی در کنار معرکه بود. جوان را پیش خود خواند. پسر حیدری را مظنهٔ آن شد که بجهت زر دادنش می‌طلبد. معرکه را گذاشته، پیش دانشمند آمد. حیدری را گفت که: «فی طریق الهوی کمایاتی» بضم قاف خواندی، فی حرف جرست، فی طریق الهوی بکسر قاف خوان. طالب علم دیوانه در پهلوی آن دانشمند بود، روی بآسمان کرد و گفت: خدایا، این را هم تو آفریده‌ای؟ او حیدریست، نحوی نیست که هر مهملی که تو از زیر و زبر گویی او بزر بخرد. شیخ را اشعار خوب بسیارست. روزی در طغیان دردمندی و نامرادی، که در آن حال دست داده بود، این بیت گفته است، شعر:

  چو دل دیده برنجست و من ز هر دو بدرد نه عشق باد، نه عاشق، نه دیده باد، نه دل[۳]  

  1. چاپ کانبور ۱۳۱۴ ص ۷۵ - ۷۷.
  2. رجوع کنید بص ۵۷ متن.
  3. رجوع کنید بصحیفهٔ ۲۸ متن.

هفت