برگه:DivanSafiAliShah.pdf/۲۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

بنام خداوند بخشندهٔ مهربان

  سوگند خورده‌ایم بموی تو بارها تا بگذریم در غمت از اختیارها  
  گفتم که دل بزلف تو گیرد مگر قرار زان بیخبر که داده بباد او قرارها  
  داند کسی که روزش از آنطره گشته شام بر عاشقان گذشته چسان روزگارها  
  گیرم مگر که دامنت اندر رهی بکف چون خاک شد نشیمن من رهگذارها  
  شرم آیدم بجان تو کائی مرا بسر بینی چه کرده عشق تو با جان نثارها  
  شاید یک ارز حال غریبی کنی سراغ کز عشق تست در بدر اندر دیارها  
  ز آغاز عمر پیشه من بود درد و غم تا چون بود ز عشق تو انجام کارها