برگه:Deewan-e-Masood-Saed-Salman.pdf/۷۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
 ۵ 
مسعود سعد
 

(بسه نفر از دوستان فرستاده و ابورشد رشید را ستوده)

  ای رفیقان من ای عمرو منصور و عطا که شما هر سه سمائید و هوائید و صبا  
  کرده بیچاره مرا جوع بماه رمضان خبری هست ز شوال بنزدیک شما  
  تا بمغرب ننموداست مرا چهره هلال من چنان گشتم از ضعف که در شرق سها  
  عید گوئی که همی آید از سنگ برون یا[۱] مه روزه مرا میدهد از سنگ حیا  
  از پی طعمه شامی شده‌ام چون خفاش وز پی دیدن خورشید شدم چون حربا  
  چکنم قصهٔ بیهوده ز خمر و ز خمار چون نمی‌یارم گفتن سخن ماه[۲] سما  
  تا بقندیل فتاد است مرا کار بشب همچو شمعم که زیم امشب و میرم فردا  
  اندرین روزه همه رنج منست از من از آنک سفری کرد نیارستم من سرد بقا (؟)  
  چون مرا هیچ حلاوت نبود اندر روز چکنم پس تو اگر سازی شب را حلوا  
  حاش لله که مرا نیست بدین ره مذهب جز که هزلیست که رفته‌است میان شعرا  
  فرض یزدانرا بگزارد هر کس که کند خدمت خاصه سلطان بخلا و بملا  
  تحفهٔ دولت ابورشد رشید آنکه فلک خواهدی تا کند او را ز پی جود ثنا  
  تا جهان بادا در خدمت سلطان بادا اندرین زایزد تقدیر و ز من بنده دعا  

( مدح صاحب اجل العمید منصور بن سعید بن احمد )

  خردم نمود[۳] گردش چرخ چو آسیا واکنون بخون دیده بسر شد همی مرا  
  از درد و رنج فرقت جانان شدم چنانک باد هوائیم[۴] من و شد باد من هوا  
  چون کهربا برنگم و آن قوتم نماند کان کاه بر کشم که ربایدش کهربا  
  هر چند بیش گریم تشنه ترم بوصل از آب کس شنید که افزون شود ظما  
  روی سما ز دود دلم گشته چون زمین پشت زمین ز آب سرم گشته چون سما  
  چشمم ز خون بسرخی چون چشم باده‌خوار رویم ز غم بزردی چون روی پارسا  

  1. خ. ل – تا
  2. خ. ل – آب
  3. خ. ل – بسود
  4. خ. ل – هوانیم