این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
مسعود سعد
۴
از ساقیی چو ماه سما جام باده خواه | بر لحن و نغمهٔ صنمی چون مه سما | |||||
زانشادی و طرب که دو رخسار او گلست | بر حسن او بهشت زمان میکند ثنا | |||||
اندر بر و کنار وی آن سرو لعبتی | اندر بهار بزم چو بلبل زند نوا | |||||
نالان شود بزاری چوندست نازکش | در چشم گرد او زند انگشت گردنا | |||||
تا طعبا مراتب دارند مختلف | آبست بر زمین و اثیر است بر هوا | |||||
بادت چهار طبع بقوت چهار طبع | کرده بذات اصلی در کالبد بقا | |||||
همچون هوا هوای تو بر هر شرف محیط | همچون اثیر اثیر بزرگیت با سنا | |||||
همچون زمین زمین مراد[۱] تو اصل بر | چون آب آب دولت تو مایه صفا |
☆(در ستایش محمود شاه)☆
شاها جهان شاهی و شاه جهانیا | در چشم جور و عدل پدید و نهانیا | |||||
بایستهتر بخسروی اندر ز دیدهای | شایستهتر به مملکت اندر زجانیا | |||||
همچون زمین بحلمی و چون آسمان بقدر | نه بیش از زمین و بر از آسمانیا | |||||
عقل و روان بلطف نیابد همی ترا | گوئی که عقل دیگر و دیگر روانیا | |||||
روشن به تست سنت و آئین خسروی | تازه به تست رسم و ره پهلوانیا | |||||
گر مذهب تناسخ اثبات گرددی | من گویمی تو بیشک نوشین روانیا | |||||
گویم[۲] مگر که صورت عقلی عیان شده | چون بنگرم بعقل و حقیقت همانیا | |||||
گوئی صفات ایزدی اندر صفات تست | کایدون فزون ز وهم و برون از گمانیا | |||||
برندهٔ نیازی گوئی که دولتی | دارندهٔ زمینی گوئی زمانیا | |||||
با هر کسی چو با تن مهجور وصلتی | در هر دلی چو در دل مجرم امانیا | |||||
شاها نظام یابد هندوستان کنون | زان خنجر زدوده هندوستانیا | |||||
صاحبقران تو باشی و اینک خدایگان | دادت بدست خاتم صاحبقرانیا | |||||
تا مملکت بماند تو جاودان بمان | اندر میان مملکت جاودانیا |