برگه:Deewan-e-Masood-Saed-Salman.pdf/۷۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

بنام خدا

 

(در مدح محمدعلی)

  چون نای بینوایم ازین نای بینوا شادی ندید هیچکس از نای بینوا  
  با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم زیرا جواب گفته من نیست جز صدا  
  شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک روزم همه شب است و صباحم همه مسا  
  انده چرا برم چو تحمل ببایدم روی از که بایدم که کسی نیست آشنا  
  هر روز بامداد بر این کوهسار تند ابری بسان طور زیارت کند مرا  
  برقی چو دست موسی عمران بفعل و نور آرد همی پدید ز جیب هوا صبا  
  گشت اژدهای جان من این اژدهای چرخ ور چه صلاح رهبر من بود چون عصا  
  بر من نهاد روی و فرو برد سر بسر نیرنگ و سحر خاطر و طبعم چو اژدها  
  در این حصار خفتن من هست بر حصیر چون بر حصیر گویم خود هست بر حصا  
  چون باز و چرغ چرخ همی داردم ببند گر در حذر غرابم و در رهبری سبا  
  بنگر چه سودمند شکارم که هیچوقت از چنگ روزگار نگردم همی رها  
  زین سمج تنگ چشمم چون چشم اکمه است زین بام گشت پشتم چون پشت پارسا  
  ساقط شداست قوت من پاک اگر نه من بر رفتمی ز روزن این سمج با هبا  
  با غم رفیق‌طبعم از آنسان گرفت انس کز در چو غم در آید گویدش مرحبا  
  چندان کزین دو دیده من رفت روز و شب هرگز نرفت خون شهیدان کربلا  
  با روزگار قمر همی بازم ای شگفت نآیدش شرم هیچ که چندین کند دعا  
–۱–