یا دانسته نفهمیده اند و یا فهمیده پروایی ننموده اند .در این زمان می زیند و جهان را جز با دیده هزار و سیصد سال پیش نمی بینند.
بی دردانیند که شش ماه درس خوانند که «مقدمه واجب واجب است یا نه؟!» .سی سال و چهل سال سختی به خود دهند که روزی رسد و «حجت الاسلام» نامیده شوند .بزرگترین آرزوشان رَسَد[۱] بردن از پول هند و گردآوردن «مقلدانی» از بازرگانان «مقدس» ایران باشد.
دوم آنان خود را بیکبار از مشروطه بیگانه گرفته و همان دستگاهی را که پیش از زمان مشروطه می بوده نگه داشته اند .در ایران آنهمه تکانها پدید آمد و جنگها رفت و قانون اساسی گزارده شد و اکنون سی و هشت سال است که دستگاه مشروطه برپاست ،آنان در نجف و کربلا همه اینها را نادیده گرفته اند و از مردم جز آن چشم نمی دارند که در هر کاری فرمان از ایشان برند و زکات و مال امام به ایشان فرستند ،و اگر دولت جنگی خواست «فتوی» از ایشان طلبد.
هنوز درسهای «فقه و اصول» را که دانسته نیست به چکار خواهد آمد سخت دنبال میکنند .هنوز سرگرم «رساله های عملی»[۲] میباشند.
در زمان آخوند خراسانی و آندو تن دیگر فروغ مشروطه خواهی به نجف و کربلا نیز تافت و تکانهایی در آنجا نیز پدید آمد .ولی همانکه آن سه تن یکایک مْردند ،آن تابش و فروغ از میان رفت و نشانی باز نماند. شنیدنیست که میرزا حسین نایینی که از شاگردان آخوند میبوده در زمان زندگی او کتابچه ای درباره مشروطه و سودمندی آن نوشته و چاپ کرده بود ،سپس پشیمان گردیده و نسخه های آنرا یکایک جسته و از دستها باز گرفته، و چنانکه گفته میشود بجای آن کتابی درباره روضه خوانی و سینه زنی و آن نمایشها نوشته و بیرون داده است.
این نمونه ای از پروای ایشان به سود خودشان ،و از بی پرواییشان به سود کشور و توده میباشد .یک جمله میباید گفت :تیره دلانه در راه نگهداری دستگاه خود به بدبختی بیست ملیونها مردم خرسندی میدهند.
اما روزی خواری ایشان از دو راه است:
یکی از پول هند[۳] که سالانه با دست نمایندگان انگلیس به «حجج الاسلام» رسد ،و آنان هریکی خود رَسَدی برداشته بازمانده را به طلبه های پیرامون خود بخشد .دیگری از پولهایی که بازرگانان و توانگران «مقدس» ایران فرستند و یا با خود برند.
از پول هند که چندان آگاهی نمی داریم سخن نمی رانیم .ولی از پول توانگران و بازرگانان ایران میباید به گفتگو پردازیم: