برگه:Davari.pdf/۵۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

‫باید دانست که مردم عامی درباره نیک و بد‪ ،‬فهم و بینشی را که میبایست ندارند و یکچیز که بد است‬ ‫(مثلا دزدی) آنان درباره اش تنها این را دانند که گناهست و مایه خشم خدا باشد و بدکاره (یا دزد) به دوزخ‬ ‫خواهد رفت و یگانه جلوگیرشان همان ترس دوزخ میباشد‪.‬‬

‫از اینکه بدیها زیان به زندگانی رساند و مایه نابسامانی آن گردد چیزیست که به اندیشه ایشان نرسیده‪.‬‬ ‫اینست چون میشنوند که کسیکه گریه به حسین کرد و یا به زیارت بارگاه او رفت همه گناهانش آمرزیده گردد‬ ‫و بهشت به او بایا باشد‪ .‬از ترسی که میداشتند ایمن شده به هر بدی پا میگزارند‪.‬‬

‫این چیزیست که از نخست آزموده بود و در این چند سال که به شُوند جنگ در ایران خوارو بار کم شد و‬ ‫نرخها بالا رفت آزمایش دیگری بدست آمد‪ .‬زیرا دیده شد که کسانیکه انبارداری کردند یا پیاپی به نرخها‬ ‫افزودند و هزارها خاندان را از پا انداختند‪ ،‬بیشتر حاجیان «مقدس» و مشهدیان «لب جنبان» میبودند‪ .‬نیز دیده شد‬ ‫که همان پولهایی را که از راه برانداختن خاندانها بدست آورده بودند‪ ،‬برداشتند و با پیشانی باز روانه کربلا و‬ ‫نجف شدند که زیارت کنند و به ملایان پولهایی دهند‪.‬‬

‫این نامردان که بهانه در دست میدارند و به کشور و توده پروایی نمی نمایند و به میهن پرستی ریشخند‬ ‫میکنند‪ ،‬بدینسان از بدکاری نیز نمی پرهیزند و در سایه کیش بیپایی که میدارند خود را به هر«دلخواهی» آزاد‬ ‫می شمارند‪.‬‬

‫شما اگر زمانی به توده عامی پردازید و باورهای آنان را نیک سنجید‪ ،‬خواهید دید در سایه سخنانی که‬ ‫‌همیشه از ملایان و روضه خوانان شنیده اند چنین میپندارند که آدمی در این جهان ناچار از گناهست و چاره کار‬ ‫‌همان گریستن به امام حسین و رفتن به زیارت او و دیگران میباشد‪ .‬اینست خدا روز «الست» با امام حسین آن‬ ‫پیمان را بسته است‪.‬‬

‫اگر شما با یک شیعی که به کربلا میرود به سخن پرداخته بپرسید‪» :‬چرا به کربلا میروید؟!‪ «.‬پاسخ خواهد‬ ‫داد‪» :‬آقا‪ ،‬ما گناهکاریم باید برویم و از گناهان پاک شویم»‪ .‬اگر بگویید‪» :‬بهتر است که گناه نکنی تا نیازمند‬ ‫پاک شدن نباشی» با شگفتی پاسخ خواهد داد‪» :‬مگر آدم میتواند گناه نکند؟!‪.«...‬‬

‫در تبریز سخنی هست و بارها از زبانهاشان شنیده ام‪ .‬میگویند‪» :‬سگ که ناپاکست چون بهنمکزار افتاد و‬ ‫نمک گردید پاک شود‪ .‬ما گناهکاریم و ناپاکیم و خود را به نمکزار می اندازیم تا پاک شویم»‪ .‬اگر نیک‬ ‫اندیشید در این باره باورهای شیعیان‪ ،‬بیمانندگی به باورهای مسیحیان (درباره گناه و کفاره) نمی باشد‪.‬‬

‫این نکته را میتوان با زبان دیگری نیز باز نمود‪ .‬چنانکه میدانیم آدمی دارای دو گوهر است‪ :‬یکی‌‬ ‫گوهر جان که خواهای بدیهاست و دیگری گوهر روان که خواهای نیکیهاست‪ .‬در بسیاری از‬ ‫مردم گوهر جان بسیار چیره باشد و اینست ایشان خودداری از بدیها نتوانند‪ .‬لیکن در همانحال روانهاشان بیکار‬ ‫نمانده آنان را نکوهش کند و فَرجادشان[۱] ‬‌همیشه ناآسوده باشد‪ .‬چنین کسانی همانکه بشنوند اگر کسی به امام‬ ‫حسین گریست یا به زیارت رفت گناهانش آمرزیده شود‪ ،‬‌همچون تشنه ای که به آب رسد با خشنودی و‬

  1. فرجاد = وجدان‬ ‫(ویراینده‬)