از آنسوی چون محرم رسیدی بسیاری از مردم رخت سیاه پوشیدندی و از همان روز نخستین در تیمچه ها و کاروانسراها و در خانه های مجتهدان و بزرگان دستگاه سوگواری درچیده[۱] شدی .در همه جا روضه خوانیها آغاز یافتی .بازار روضه خوانان بسیار گرم شده هریکی سوار اسب یا خر از اینجا درآمده به آنجا شتافتی .در هرجایی روضه خوانان همینکه یکی از منبر پایین آمدی آن دیگری بالا رفتی.
در همان هنگام از هر کویی دسته ای راه افتادی .سینه زنها ،عربها ،زنجیر زنان ،هر گروهی دنبال دیگری را گرفته ،درفشهای[۲] بسیار جلو انداخته ،با طبل و شیپور (و یا بی آنها) نالان و مویان به راه افتادندی .در بازارها گردیده و به تیمچه ها و خانه های مجتهدان و بزرگان رفته بدینسان روز را به پایان رسانیدندی .هنگام شام در هر کویی و کوچه ای ،دسته شاه حسینی راه افتادی .سپس نیز در هر مسجدی روضه خوانی رفتی.
از روزهای هشتم یا نهم «شبیه» نیز درآمدی .شمر و یزید و حسین و عباس و علی اکبر و قاسم و زین العابدین بیمار و زینب و ام کلثوم و سکینه به روی اسبها در بازارها گردیدندی .در تبریز روز نهم «شیر» آوردندی که خود داستانی داشتی.
روز دهم یا عاشورا «دیوانگی!» بالا گرفتی .از آغاز روز صد دسته شاه حسینی راه افتادی .از هر کوی و کویچه قمه زنان با سرهای شکافته و کفنهای سفید خون آلود بیرون آمدندی .مردم قره باغ در تبریز و تهران «قفل به تنان» آوردندی.
دو تن قفل به تن