برگه:Davari.pdf/۲۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

‫میبوده (و خطبه شقشقیه نیز اگر از آن امام بوده بیش از این اندازه را نمی رساند)‪ ،‬ولی اینکه آن دو خلیفه را‬ ‫«غاصب» بداند و با آنان دشمنی کند یا در برابر ایستد‪ ،‬‌هرگز نبوده است و نتوانستنی بود‪ .‬با اینحال اگر دلیلی بدست‬ ‫آید و دانسته شود که او بدانسان که گفته شیعیانست خود را برگزیده خدا برای خلافت میدانسته و بکارهایی‌‬ ‫میکوشیده‪ ،‬ما او را نیز همچون دیگران گمراه شمارده بزرگش نخواهیم گرفت‪ .‬ما او را دوست میداریم نه‬ ‫برای اینکه نامش علی میبوده یا دامادی پیغمبر را میداشته‪ ،‬بلکه برای اینکه مردی سراپا پاکی‌‬ ‫میبوده و گردن به خواهش های تنی نمی گزارده است‪.‬‬

‫این یک گستاخی بزرگی از شیعیانست که برای پیشرفت سیاست خود چنین کارهایی را از آن امام پاک‬ ‫بازگفته اند. ‬گستاخی بزرگی از ایشانست که به چنین دروغهایی برخاسته اند‪.‬‬

دوم ‪ :‬اگر چنین انگاریم که در اسلام بایستی خلیفه از سوی خدا برگزیده شود‪ ،‬در آنحال بایستی این برگزیده‬ ‫خدا خود را به مردم نشاندهد و دلیلهای خود را بازگوید و از هر راه بکوشد تا به خلافت رسیده رشته کارها را‬ ‫بدست گیرد و توده های مسلمان را راه برد و کشورهای اسلامی را از دشمنان نگاهدارد‪.‬‬

‫خلافت برای این کارها میبوده و بی این کارها معنایی نمی داشته‪ .‬اینکه کسی در خانه نشیند و خود را نهانی‌‬ ‫خلیفه خواند و دسته کمی را بسر خود گرد آورده به آنان هم سپارد که به کسی نگویید و «تقیه» کنید‪ ،‬چیزیست که‬ ‫من نمی دانم چه نامی به روی آن گزارم‪ .‬بهرحال این کار جز پراکندگی به میان مسلمانان انداختن و از نیروی ایشان‬ ‫کاستن نتیجه ای نمی داده و نتوانستی داد‪.‬‬

‫خواهند گفت‪ :‬گناه مردم بوده که خلیفه خدا را نمی پذیرفتند‪ .‬میگویم‪ :‬خلیفه خدایی بایستی بکوشد و خود را‬ ‫به مردم بپذیراند‪ .‬بایستی با گمراهان آن رفتار را کند که پیغمبر کرده و آنان را به راه آورده بود‪ .‬آنگاه خلیفه خدایی‌‬ ‫که خود را پنهان دارد و گاهی نیز بیکبار انکار کند گناه مردم در نپذیرفتن او چه میبوده است؟!‪...‬‬

‫شگفتست که از یازده تن امام که بوده اند کسی جز امام علی بن ابیطالب خلافت نکرده و کسی جز حسین بن‬ ‫علی به طلب آن نکوشیده‪ .‬از بازمانده حسن بن علی کسیست که به خلافت رسید و آنرا نگه نداشت‪ .‬علی بن‬ ‫الحسین چندان گوشه گیر و آسایش خواه و چندان گریزان از این کار میبود که چون در سال ‪ ۶۳‬‌هجری مردم مدینه‬ ‫به یزید شوریدند او خود را کنار کشیده از شهر بیرون رفت و به یزید نامه نوشته از همدستی با مردم بیزاری جست‪.‬‬ ‫سپس چون یزید مْرد و کسان بسیاری در راه خلافت میکوشیدند او نه تنها نکوشید‪ ،‬مختار که در کوفه به کوشش‬ ‫برخاسته بود چون فرستاده به نزد وی فرستاد و پرگ[۱]‪‬ خواست که مردم را به خلافت او بخواند نپذیرفت و مختار‬ ‫ناچار شده مردم را به محمد حنفیه خواند‪ .‬از محمد الباقر من جز گوشه نشینی سراغ نمی دارم‪ .‬جعفرالصادق را‬ ‫گفتم که خلافت را میخواست ولی به هیچ کوششی در آن کار برنخواسته از ترس جان بیکبار آنرا نهان میداشت‪.‬‬ ‫پسر او موسی الکاظم گذشته از آنکه همچون پدرش آرزوی خلافت را بسیار نهان میداشت دستگیر هم شد و بیست‬ ‫و هفت سال در زندان بسر برد‪ .‬پسر او علی الرضا را‪ ،‬مأمون ولیعهد گردانید و با اینحال به خلافت نرسید‪ .‬دیگران جز‬ ‫خانه نشینی و خوشگذرانی کاری نداشتند‪ .‬آیا اینست معنی برگزیده شدن برای خلافت؟!‪.‬‬

  1. ‬پرگ ( بر وزن برگ ) = اجازه ‪ ،‬اذن‬ (‫ویراینده)‬