گفتار دوم :
خُرده[۱] هایی که به شیعیگری توان گرفت
چنانکه دیدیم شیعیگری نخست یک کوشش سیاسی میبوده سپس کیشی گردیده .اکنون میخواهیم از این کیش به سخن پرداخته خرده های بسیاری که به آن توان گرفت ،هریکی را به کوتاهی یاد کنیم:
نخست :چنانکه گفتیم بنیاد شیعیگری بر آنست که خلیفه بایستی از سوی خدا برگزیده شود نه از سوی مردم. ما می پرسیم :دلیل این سخن چه بوده؟!...
کتاب اسلام قرآن میبود ،آیا در کجای قرآن چنین گفته ای هست؟! .چگونه تواند بود که چنین چیزی باشد و در قرآن یادی از آن نباشد؟!.
از آنسوی رفتار سران اسلام که پس از مرگ پاکمرد عرب فراهم نشستند و به گفتگو پرداختند و نخست ابوبکر و پس از مرگ او عمر و پس از مرگ او عثمان و پس از کشته شدن او علی را به خلافت برداشتند ،این رفتار دلیل روشنی به بیپایی آن سخن میباشد!.
کسانیکه در آنهنگام ناتوانی اسلام پاکدلانه به آن گرویده و در راه پیشرفت آن گزندها دیده و جنگها کرده بودند ،چه باور کردنیست که همانکه پاکمرد عرب مُرد ،همه چیز را کنار گزارند و به دلخواه و هوس یکی را خلیفه گردانند؟!.
شیعیان میگویند» :همگی از دین بازگشتند مگر سه تن»[۲]. ولی آیا این سخن باور کردنیست؟! .چه بوده که همگی بیکبار از دین بازگردند؟! .گرفتم که ابوبکر و عمر خلافت میخواستند و به آن هوس از دین روگردانیده اند، دیگران را چسودی در میان میبوده؟! .این شیوه شیعیانست که در راه پیشرفت سخن خود از «دروغ» باز نایستند.
آنگاه ما نامه امام علی بن ابیطالب را که به معاویه نوشته است آوردیم .در آنجا میگوید: » مردم به من دست دادند بدانسان که به ابوبکر و عمر و عثمان دست داده بودند» .به خـلافت خود دلیل این را می آورد و هیچ نمی نویسد» :خدا مرا برگزیده بود» یا «پیغمبر آگاهی داده بود» .در آن نامه آشکاره میگوید: »برگزیدن خلیفه مهاجران و انصار راست[۳] که هرکه را برگزیدند و امام نامیدند خشنودی خدا در آن خواهد بود» .نمی دانم این گفته آن امام کجا و آن سخن شیعیان کجاست؟!.
ملایان دلیل آورده میگویند» :خلیفه بایستی گناه نکرده باشد ،دلیرترین و داناترین و برترین مردمان باشد ،و چنین کسی جز با برگزیدن خدا نتواند بود».