برگه:CharandVaParand.pdf/۸۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
'

حالا تازه می‌فهمند که هفتاد و چهار رای مجلس علنی بک گرگ چهل ساله را از برلن دو باره کشیده و بجان ملت می اندازد ، حالا تازه می‌فهمند که شصت رأی چندین مجلس انجمن مخفی پدر و پشتیبان ملت را از پارلمنت متنفر مینماید. حالا تازه میفهمند که مهر مجلس زینت زنجیرساعت میشود.
حالا تازه میفهمند که روی صندلیهای هیئت رئیسه را پهنای شکم مفاخرالدوله ، رحیم خان چلپیانلو و مؤیدالعلماء والاسلام والدین پر می کند و چهار تا وکیل حسابی هم که داریم بیچاره ها از ناچاری چارچنگول روی قالی «رماتیسم» می گیرند. حالا تازه می فهمند که وکیل باشی‌ها هم مثل دخوخلوت رفته در تشکیل قشون ملی قول صریح می‌دهند.
حالا تازه می فهمند که شان مقنن از آن بالاتر ست که بقانون عمل کند و ازین جهت نظامنامه داخلی مجلس از درجه اعتبار ساقط خواهد بود. حالا تازه می فهمند که و کلا از سه بغروب مانده مثل بچه مکتبی‌های مدرسه همت می باید مکس بگیرند و مثل بیست و پنج هزار نفر اعضای انجمن بنک هی چرت و پینکی بزنند تا جخد یکربع بغروب مانده تلفن صدا کند که آقای وکیل باشی امروز مهمان دارند و میفرمایند «فردا زودتررحاضرر شوید که ایرران از دست ررفت ...» اینها را مردم تازه می فهمند. اما من از قدیم می‌فهمیدم ، برای اینکه من گریه های مادرم را دیده بودم، برای اینکه من می دانستم اسم وکیل حالا حالا خاصیت خودش را در ایران خواهد بخشید، برای اینکه من چشمهای مثل ازرق شامی بابام هنوز یادم بود.

اینها را من میفهمیدم و همه مردم حالا اینها را می‌فهمند،

۸۳