برگه:CharandVaParand.pdf/۸۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
چرند و پرند

ازین همه گذشته خودتان بهتر میدانید من یک سرم و هزار سودا. آقا سید باقر روضه‌خان را هم «علی تیزه» کول کرده بود نه «اکبر بلند» و توی بازار از دست آنها قراراً بمسجدشاه گریخته و با فرزندها و قوم و خویشهاش بانجمن حسینی ببهارستان رفته‌اند، و آخر اشرار نتوانستند ایشان را بمیدون توپخانه ببرند.

نخود همه آش

* * *

از شمارهٔ ۲۲:

مکتوب

آخر یکشب تنگ آمدم، گفتم ننه! گفت هان! گفتم آخر مردم دیگر هم زن و شوهرند چرا هیچکدام مثل تو و بابام شب و روز مثل سگ و گربه بجان هم نمی‌افتند؟

گفت مرده‌شور کمال و معرفتت را ببرد با این حرف زدنت که هیچ بپدر ذلیل‌شده‌ات نگفتی از اینجا پاشو آنجا بنشین. گفتم خوب حالا جواب حرف مرا بده. گفتم هیچی، ستاره‌مان از اول مطابق نیامد، گفتم چرا ستاره‌تان مطابق نیامد؟

گفت محض اینکه بابات مرا بزور برد. گفتم نه نه بزور هم زن و شوهری میشد؟ گفت آره، وقتی که پدرم مرد من نامزد پسرعموم بودم پدرم داراییش بد نبود، الا من هم وارث نداشت،

۸۰