برگه:CharandVaParand.pdf/۷۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
چرند و پرند

کن توپخانه بودند و معرکه را گرم می‌کردند.

مگر اینها خودشان را پورت‌چی در مدرسهٔ مروی نداشتند که بدانند از چلو و خورش‌های پرزعفران آنجا گربه‌های مدرسه هم مست بودند و زیادی شام و ناهار آنها بازار مرغ فروشها را رنگین کرده بود ولی برای گول‌زدن ساده‌لوحان و حمقاء بسرداری گوهر خماری معروف که یکعمر در افواج خدمت کرده و آسیه سی چهل نفر زن و دختر را با چارقدهای سبز دستورالعمل داده بودند که روی جزوهٔ قرآن نان بگذارند و در انظار مردم گریه‌کنان بجهت شکمهای تخمه کردهٔ آنها بمدرسه بیاورند.

مگر اینها اهل طهرون نیستند و آب انبار بآن بزرگی جنب مدرسهٔ مروی را ندیده‌اند که باندازهٔ دریاچهٔ ساوه آب دارد ولی بتعلیمات مخصوص سقاها که از خارج میخواستند آب بمدرسه بیاورند یکی دو نفر سرباز بدستورالعملی که داشتند خیک سقاها را پاره میکردند. هر حرفی را که همه جا نمی‌شود زد مگر تو خودت همه روزه با من بمدرسه نمیآمدی و نمی‌دیدی که حضرات بعوض آب «لیموناد قازان» و «سیفون» میخوردند.

یعنی میتوان راستی راستی باور کرد که اهل طهرون نفهمیدند که با این حیله‌ها و تزویرهای واضح و آشکار بعد از آنهمه قتل و غارت که بامر آنها شد میخواستند لباس مظلومیت بپوشند، اگر مردم طهرون واقع این همه بی‌اطلاع و زود باور باشند باید یک فاتحه برای همشان خواند و دیگر هیچ امیدوار ازشان نشد، ولی من هرچه فکر میکنم میبینم اینطورها که من خیال کرده‌ام نیست.

این مردم باندازه‌ای پشت و روی هر کار را می‌بینند که خبط نمیکنند، و از زیادی هوش و زرنگی مو را از ماست میکشند، و دشمن و دوست خودشان را میشناسند، و تا بحال بی‌گدار بآب

۷۲