برگه:CharandVaParand.pdf/۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
علی‌اکبر دهخدا

اینها دست میدهد برای انسان هم دست میدهد چرا که انسان عالم صغیر است و آنها جزو عالم کبیر. مثلا اینرا میخواستم بگویم همانطور که ممکن است عادتی را از سر مردم انداخت همانطور هم ممکن است عادتی را از سر سنگ و کلوخ و آجر انداخت چرا که میان عالم صغیر و کبیر مشابهت تمام است. پس چه انسانی باشد که از سنگ و کلوخ هم کم باشد.

مثلا یک مریضخانه‌ای حاج شیخ هادی مجتهد مرحوم ساخت. موقوفاتی هم برای آن معین کرد که همیشه یازده نفر مریض در آنجا باشند. تا حاجی شیخ هادی حیات داشت مریضخانه بیازده نفر مریض عادت کرد. همینکه حاجی شیخ هادی مرحوم شد طلاب مدرسه بپسرش گفتند ما وقتی تو را آقا میدانیم که موقوفات مریضحانه را خرج ما بکنی. حالا ببینید این پسر خلف ارشد پاقوت علم چه کرد.

ماه اول یکنفر از مریضها را کم کرد. ماه دوم دو تا. ماه سوم سه تا. ماه چهارم چهارتا. و همینطور تا حالا که عدهٔ مریضها بپنج نفر رسیده. و کم کم بحسن تدبیر، آن چند نفر هم تا پنج ماه دیگر از میان خواهند رفت. پس ببینید که با تدبیر چطور میشود عادت را از سر همه کس و همه چیز انداخت. حالا مریضخانه‌ای که یازده نفر عادت داشت بدون اینکه ناخوش بشود عادت از سرش افتاد چرا برای اینکه آنهم جزو عالم کبیر است و مثل انسان که عالم صغیر است میشود عادت را از سرش انداخت.

دخو

از شمارهٔ ۲

مکتوب شهری

کبلائی دخو. تو قدیمی‌ها گاهی بدرد مردم میخوردی. مشکلی بدوستانت رو میداد حل می‌کردی. این آخرها سر و صدایی

از تو نبود می‌گفتم بلکه تو هم تریاکی شده‌ای. در گوشهٔ اطاق پای

۵