را یک طرح و یکنواخت ساخت، مثلا انسان ساخت همه را یکطرح و یکنواخت ساخت، مرغ ساخت همه را یک طرح و یکنواخت ساخت، کبوتر ساخت همه را یک طرح و یکنواخت ساخت، بیادبی میشود دور از جناب همهٔ دوستان شتر ساخت، اسب ساخت، الاغ ساخت همه را باز یک طرح و یک نواخت ساخت یعنی هرچند که بعضی از اینها در قیافه و کوچکی و بزرگی با هم فرق دارند اما باز میبینم که اصلا همه یک طرح و یک نواختند، اما ببینی از روی چه حکمت خداوند تبارک و تعالی عملهٔ خلوت را تا بنا و لنگه بلنگه ساخت هان!! اینجاست که آدم در کار خدا حیران میشود، اینجاست که آدم نمیداند چه بگوید، اینجاست که چهار دست و پای عقل انسان بیادبی میشود مثل خر در زیر تنهٔ آدم میماند!!!
بله چهار دست و پای عقل انسان مثل خر در زیر تنهٔ آدم میماند، مثلا آدم یکدفعه یک عملهٔ خلوت میبیند که دیگر کم میماند هوش از سرش بپرد، طبق صورت مثل ماه، دهن پستهای، دماغ قلمی، قد مثل شاخ شمشاد، چشمها بادامی، ابروها تا بناگوش، گردن مثل شاخهٔ گل، چه دردسر بدهم که بآفتاب میگوید تو در نیا که من در بیام، سن و سال ده، دوازده سیزده یا الله پانزده سال، آدم درینجا ببعضی ملاحظات در صنعت خدا حیران میماند. این یک جور عملهٔ خلوت.
یک دفعه دیگر هم آدم یک عملهٔ خلوت میبیند که نزدیک میشود زهلهاش آب بشود، هیکل قوی قد مثل چنار، سینه بپهنای جرز چارسو، بازوها بکلفتی نارون، چشم و ابرو به به به!! سبیلها از بناگوش در رفته، سن سی سی و پنج منتها چهل سال، این هم ای، باز آن محقق که همان بیند اندر ابل، که در خوبرویان چین و چگل، صنعت خدا را بیارهای ملاحظات دیگر تماشا میکند.
حالا تا اینجاش باز خوب است، یعنی اگرچه این دو آدم