چه نکنیم؟ آخرش عقلمان باینجا قد داد که ببریم خدمت یک آقاشیخ جلیلالقدر فاضلی که با ما از قدیمها دوست بود، بردیم دادیم و خواهش کردیم که زحمت نباشد آقا این را برای ما بفارسی ترجمه کن، آقا فرمود حالا من مباحثه دارم برو عصری من ترجمه میکنم میآورم اداره.
عصری آقا آمد صورت ترجمه را داد بمن، چنانکه بعضی از آقایان مسبوقند من از اول یک کوره سوادی داشتم، اول یک قدری نگاه کردم دیدم هیچ سر نمیافتم، عینک گذاشتم دیدم سر نمیافتم، بردم دم آفتاب نگاه داشتم دیدم سر نمیافتم، هرچه کردم دیدم یک کلمهاش را سر نمیافتم، مشهدی اویارقلی حاضر بود، آقا فرمود نمیتوانی بخوانی بده مشهدی بخواند، مشهدی گرفت یک قدری نگاه کرد، گفت آقا مارا دست انداختی من زبان فارسی را هم بزحمت میخوانم تو بمن زبان عبری میگویی بخوان. آقا فرمود مؤمن زبان عبری کدامست؟
این اصلش بزبان عربی بود کبلایی دخو داد بمن بفارسی ترجمه کردم، اویارقلی کمی ماتمات بصورت آقا نگاه کرد گفت آقا اختیار دارید راست استکه ما عوامیم اما ریشمان را در آسیاب سفید نکردهایم، بنده خودم در جوانی کمی از زبان عبری سررشته داشتم این زبان عبری است.
آقا فرمود مؤمن این زبان عبری کجا بود این زبان فارسی است، اویارقلی گفت مرا کشتید که این زبان عبری است. آقا فرمود خیر زبان فارسی است، اویارقلی گفت از دو گوشهایم التزام میدهم که این زبان عبری است.
آقا فرمود خیر تو نمیفهمی این زبان فارسی است. دیدم الان است که اویارقلی بآقا بگوید شما خودتان نمیفهمید و آنوقت