برگه:CharandVaParand.pdf/۲۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
چرند و پرند

پس همچو آدمی پهلوان است. همچو آدمی لولهنگش خیلی آب میگیرد. همچو آدمی حاجی آقا نیست. اما آدم دهاتی تا شهر نیاید این چیزها را نمی‌فهمد.

بله، آدم دهاتی تا شهر نیاید این چیزها را نمی فهمد. مثلا از چیزهایی که ما در ده نمیفهمیدیم یکی هم این بود که درین سالهای آخری وقتی بچهای ما بده برمی‌گشتند می‌گفتند در شهر یک چیزی پیدا شده مثل سرکه شیره که اسمش گنیاک است.این کنیاک را شبها ارباب‌ها می‌خورند مست میشوند عربده میکشند آنوقت نوکرهایشان را صدا میکنند و می‌گویند آهای پسر برو این پدر سوخته رعیتت را که امروز مرغ و نان لواش آورده بود بیار. نوکرها می‌آیند ما را از کاروانسرا میبرند خدمت ارباب. آنوقت ارباب هم که از کنیاک مست شده همچو بد غیظ می‌شود که خدا نصیب هیچ مسلمان نکند.

هنوز ما از راه نرسیده می‌گوید شنیده‌ام امسال تو پدرسوخته پنجاه من گندم در پالوعه داری می‌گوییم آخر ارباب ما هم مسلمانیم. ما هم عیال داریم. ما هم اولاد داریم. ما هم از اول سال تا آخر سال زحمت می‌کشیم. ما هم از صدقه سر شما باید یک لقمهٔ نان بخوریم آنوقت ارباب چنان چشمهاش از حدقه در میرود و خودش با عصا بطرف ما حمله می‌کند که مسلمان نشنود کافر نبیند. و میگوید: پدر سوخته را ببین چطور حالا برای من بلبل شده. بچها بزنید.

آنوقت بیست نفر مهتر، درشکه‌چی، آبدار می‌ریزند سر ما تا میخوریم میزنند باری مطلب کجا بود؟ هان مطلب اینجاست که ما دهاتی‌ها تا شهر نیاییم این چیزها را نمی‌فهمیم. مثلا همین کنیاک که بعقیدهٔ یک چیزی بود مثل سرکه شیره حالا که بشهر آمده‌ام تازه می‌فهمم که کنیاک آدم است. کنیاک سرکه شیره نیست.

۲۶