برگه:CharandVaParand.pdf/۱۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
علی‌اکبر دهخدا

آخرت هم حساب است چشمشان کور بروند آن دنیا جواب بدهند. وقتی که این حرفها را می‌شنود خوشوقت میشود دو دست بگردن من انداخته روی مرا میبوسد می‌گوید من از قدیم بعقل تو اعتقاد داشتم بارک الله بارک الله همیشه همین طور باش. بعد با کمال خوشحالی بمن دست داده خدا حافظ کرده میرود.

دخو

تگلراف بی‌سیم فارس

جناب مستطاب حجة الاسلام ملا ذالانام آقای حاج شیخ فضل الله دامت برکاته. پنج لایحهٔ راجع بطراز اول زیارت شد مطمئن باشید مجدداً چاپ میکنم و بتمام دهات و قصبات و شهرهای اطراف منتشر خواهم کرد.

العبدالاحقر یحیی بن ابوتراب

اعلان

هر کس ملاقات نویسنده را طالب باشد از آفتاب پهن تا دم دمهای نهار مدرسهٔ دارالفنون گرفتار محاکمه. بعد از نهار یعنی دو ساعت از آنطرف تا آفتاب زردی توی ادارهٔ صور اسرافیل اول خیابان علاءالدوله روبروی مهمانخانهٔ مرکزی.

* * *

از شمارهٔ ۶:

مکتوب شهری

ای مردمکان برای خاطر خدا بفریاد من برسید. ای روزنومه‌چی برای آفتاب قیومت پرسهٔ من بچه کرد را بنویس. من آزادخان کرندیم. پدرم از ظلم حسین خان قلعه زنجیری مرا برداشت

۱۵