برگه:CharandVaParand.pdf/۱۱۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
علی‌اکبر دهخدا

که آخر من پیش قوم خویشهای باباییم آبرو دارم از تمام جیفهٔ دنیایی این یک طاس برای من باقی مانده حاجی آقا اعتنا نکرده که سهل است پدر و مادر دختر را هم تا میتوانسته جنبانده و حالا هم چنانکه گفتم چهار روز تمام است که از خانه زندگیش خبر ندارد.

بقیه دارد[۱]

* * *

از شمارهٔ ۲۹:

همهٔ ملل دنیا چه بواسطهٔ اخبار انبیاء و چه بواسطهٔ پیش بینی حکمای خود منتظرند که یکروز دنیا نمونهٔ بهشت عدن بشود.

ما ایرانی‌ها هم در قدیم میگفتیم که نور بر ظلمت غلبه کند و حالا می‌گوییم زمین پر از عدل و داد شود پس از آنکه پر از ظلم و جور بود.

من هرچه که ایرانی و مسلمان بودم اما باز گاهی که محمداوف‌ها را در آذربایجان و مرتضوی‌ها را در «زنوز» و صدرالعلماها را در یزد و شریعت مدارها را در رشت، و اقبال‌الدوله‌ها را در محمد آباد، و حاجی ملک‌التجارهـا را در گود زورخانه، و مجدالاسلام‌ها رادر سفارتخانها میدیدم یک چیزی مثل بال بعوضه برخلاف عقیدهٔ مذهبی خودم بذهنم خطور میکرد و میگفتم بلکه استغفرالله استغفرالله این اخبار راجعهٔ باصلاح دنیا مثل خیلی از


  1. بقیه در روزنامه چاپ نشده است.
۱۱۳