مردکه گفته بود که این حرفها چهچیزست بداز خدا نرسد بتو
میگویم بدوز . چه دردسر از ضعیفه انکار از مردکه اصرار
آخرش دوخته بود، از آن روز ببعد حالا هی آدمست که ازشان
میمیرد.
و هم درین سال حضرت اشرف پرنسصلح سفیر کبیر «دوکتر
دو فیلوزوفی» و دوکتر «آندروا» میرزا رضاخان دانشارفعالدوله
(خدا برکت بدهد بهزارلای گوسفند هرچه میکشی میآد) بموجب
قاعدة کلامینشجاع در یکی از جزایر بحر سفید مخفیشده تمام
مسافرین ایرانی اسلامبول را باسم اینکه اینها مأمور کشتن منند
بضبطیه عثمانی سپرد ، و میرزا علی محمد خان غفاری قونسول
بادکوبه که از جنس همین کاشیهای بدلعاب است محض اینکه از
قافله همشهریها عقب نماند خودش را بموشمردگی زده داخل انجمن
مجاهدین ایرانی قفقاز گردید و چند نفر را شناخته به «گوبر
ناتور» راپرت داده همه را گیر داده ( اما حیف که انجمنهای
سری آنجا چون هر یک مرکب از معدودیست و هر کس بیش
از چند نفر را نمیتواند بشناسد هزاران شعبه دیگرانجمن بجناب
قونسول مجهول ماند ).
و هم درین سال یکصد و پنجاه هزار تومان از بودجه
سلطنتی خرج چپق بچههای میدان شد (اگرچه خود بچهها
میگویند ثلث این پول هم خرج ما نشد و بیشتریش بکیسه
امیر بهادر و سید علی یزدی و مجلل و شیخ فضلالله رفت )
(حسابهاشان را بریزند و بعد خبر صحیح را عرض میکنم).
و هم درین سال امیر بهادر و قوللر آقاسی باشی در سر یک مطلب کلاهشان بهم خورده و آبشان از یک جو نرفت ،