پیروانش بتنگنا افتاده گاه میخواست ببرادرش زهر خوراند و گاه پیروان او را به «مباهله» میخواند ،بیکبار آنها را فراموش کند و آواز برآورده بگوید :رشته کارهای جهان در دست منست.
آری ،آن در گزافگویی که در شیعیگری باز شده بود بایستی به این نتیجه رسد! ..در جایی که جعفر بن محمد بنشیند و بگوید» :خدا ما را از آب و گل والاتری آفریده» ،و شیعیان پر و بال بآن داده مردگانی را یاوران خدا شناسند ،و شیخ احمدی برخاسته به این افسانه رویه فلسفی دهد و امامان را «شوندهای چهارگانه» خواند ،جای شگفت نبوده که بهاﺀ هم برخیزد و با این گستاخی خود را خدا نامد و در سراسر اقدسش ستایش از «جبروت و ملکوت و قدرت و عنایت» خود سراید.
از چیزهای شگفت لقبهاییست که بهائیان بسید باب و ببهاﺀ و عبدالبهاﺀ میدهند ،مثلا باب را «نقطه اولی ،رب اعلی ،جل اسمائه الحسنی» و بهاﺀ را «جمال اقدس ابهی ،جل ذکره الاعلی» و عبدالبهاﺀ را «غصن اﷲ الاعظم ،سر اﷲ الاکرم ،روحنا لعظمته الفداﺀ» و مانند اینها یاد میکنند .اگر نیک نگرید همه اینها را بجایگاه خدایی میرسانند.
چهارم :میرزاحسینعلی برای پیغمبری خود دلیلی نیاورده و راستی آنست که دلیلی نداشته و زورش جز ببافندگی نمیرسیده .چنانکه گفتیم در پندار او پیغمبر اسلام با سرودن آیه ها کار خود را پیش برده بود .اینهم بایستی آیه سراید و بدلیل دیگری نیاز نمیبود.
ولی میرزا ابوالفضل گلپایگانی که در میان بهائیان دانشمندی میبوده و چنین خواسته که کتابی با دلیل نویسد ،در این زمینه بدشواری افتاده ،زیرا دلیلی نیافته.
مسلمانان نشان راستگویی یک برانگیخته را کارهای نتوانستنی (معجزه) شماردندی و از پیغمبر اسلام داستانهای بسیاری از اینگونه ساخته در کتابها نوشته اند .از دو نیم گردانیدن ماه ،سخن گفتن با سوسمار ،شتر در آوردن از سنگ ،آب روان گردانیدن از میان انگشتان ،باز گردانیدن خورشید پس از فرو رفتنش .ولی از بهاﺀ که هنوز زنده میبود و مردم میدیدند که معجزه ای نمیتواند ،چنین داستانهایی نتوانستندی نوشت .از اینرو میرزا ابوالفضل هوش خود را تیز گردانیده و بیکرشته سخنان نیمه راست و نیمه دروغ پرداخته.
باینمعنی آیه هایی را از قرآن نشان داده که هر زمان که از پیغمبر نتوانستنی خواسته اند ،ناتوانی نموده و بیزاری جسته (که این گفته اش راست بوده) .[۱]سپس درباره بهاﺀاﷲ بدلیل تراشیهایی برخاسته و چنین گفته :چهار چیز دلیل راستگویی یک برانگیخته باشد :نخست دعوی کردن ،دوم شریعت گزاردن ،سوم سخنش در مردم هناییدن (نفوذ)، چهارم بروی دعوی پایدار ماندن.
ولی این گفته میرزا ابوالفضل راست نیست و این چیزها نشان راستگویی یک برانگیخته نتواند بود .زیرا دعوی را هرکس تواند کرد و «شریعتی» را هرکسی تواند گزاشت .اما هناییدن سخن یا بگفته خودشان نفوذ :نخست دانسته نیست اگر در چند تن هناید بس تواند بود .آنگاه این هناییدن و نهناییدن پس از دیرگاهی دانسته خواهد شد .باید دیرزمانی بگذرد تا دیده شود که آیا مردم به او میگروند و سخنانش را میپذیرند یا نه .کسیکه امروز برخاسته و خود را برانگیخته میخواند امروز دلیلش چیست؟! ..آیا با چه دلیلی مردم او را بپذیرند؟!..
- ↑ کسانیکه بخواهند آن آیه ها را بدانند «داوری» را بخوانند.