برخی میگویند :ملامحمدعلی باوری بباب نمیداشته و بابیگری را دستاویزی برای جنگ با دولتیان و ملایان گرفته بود .ولی این نه راستست .زیرا محمدعلی مرد ساده و بی نیرنگی میبوده .میباید گفت :ملامحمدعلی از بس بملایان و دولتیان خشمناک و در پی جنگ و کینه جویی میبوده ،همدردی و هم سهشی با بابیان او را بباب گروانیده. هرچه هست با آشنایی که ما به بیمایگی و درماندگی باب و بی ارجی گفته های او میداریم نشدنیست که بگوییم ملامحمدعلی از روی فهم و داوری خرد بباب گرویده .ملامحمدعلی ،چنانکه من نوشته های او را دیده ام[۱] نه آن میبوده که پوچی سخنان باب و غلط بودن آنها را نفهمد.
حاجی میرزا جانی در «نقطه الکاف» درباره ملامحمدعلی بسخنان بیپایی پرداخته .زیرا مینویسد » :حقیر در دارالخلافه در منزل محمودخان کلانتر خدمت ایشان رسیدم و آن جناب محبوس بودند بجهت اخلاص کیشی بآن حضرت».
در حالیکه من بیست سال پیش در زنجان در این باره ببازجویی و بازرسی بسیار پرداخته ام و از روی گفته های پیرمردان و از روی برخی یادداشتها این بیگمانست که ملامحمدعلی پیش از رفتن بتهران بابیگری ننموده ،و گویا در همان هنگام درنگ در تهران است که با باب و پیروان او بهمبستگی پیدا کرده.
سپس از زبان خود ملامحمدعلی مینویسد» :همینکه خبر ظهور آن جناب بمن رسید و بقدر یک صفحه کوچک از آیات آن نقطه فرقان را دیدم هوش از سرم بدر شد و بی اختیار در عین اختیار تصدیق حقیت ایشان را نمودم ..زیرا که معجزه اشرف پیغمبر را از ایشان دیدم هرگاه انکار میکردم انکار حقیقت مذهب اسلام را کرده بودم» .ما نمیدانیم این دروغها را ملامحمدعلی گفته یا حاجی میرزا جانی از خود ساخته .اگر این سخنان راست باشد باید بگوییم ملامحمدعلی بیمایه تر و نافهمتر از خود باب میبوده .نافهمی و بیمایگی بالاتر از این چه باشد که کسی عربی بافیهای غلط و پوچ باب را با آیه های قرآن بیک ارج شناسد؟! ..ما در پیشتر نمونه ای ازگفته های باب در «تفسیر سوره کوثر» که آنرا در برابر قرآن و در آغاز کار خود نوشته آوردیم و در اینجا نمونه دیگری را میآوریم تا خوانندگان در پیش چشم دارند.
باب در این کتاب پس از آنکه خود سوره را «تفسیر» کرده و یکرشته سخنان پوچ و شگفت آوری بهم بافته، دوباره بازگشته و بیکایک حرفهای آن «تفسیر» آغازیده که درباره الف چنین می نویسد:
ثم الالف القائمه علی کل نفس التی تعالت و استعالت و نطقت و استنطقت و دار و استدارت و اضائت فاستضائت و افادت و استفادت و اقامت و استقامت و اقالت و استقالت و سعرت و استسعرت و تشهقت و استشهقت و تصعقت و استصعقت و تبلبلت و استبلبلت و ان فی الحین اذن اﷲ لها فتلجلجت ثم فاستلجلجت و تلالئت ثم فاستلا لئت و قالت با علی صوتها تلک شجره مبارکه طابت و طهرت و ذکت و علت نبتت من نفسها بنفسها لنفسها الی نفسها...
یک نکته در کار بهائیگری و بابیگری آنست که این کیشها در میان شیعیگری پدید آمده و کسانی که بآنها میگروند ،راستی آنست که از میان پندارهایی درآمده بمیان پندارهایی میافتند.
- ↑ ملامحمدعلی پیش از بابی بودن کتابهایی نوشته که بچاپ نرسیده .ولی نسخه هایی از آنها در خانه ها هست .من یکی از آنها را بنام «صواعق» خوانده ام.