لمعات وجهک اشرقت | و شعاع طلعتک اعتلی | |||||
ز چه روالست بربکم | نزنی بزن که بلی بلی | |||||
ز جواب طبل الست او | ز ولا چو کوس بلا زدند | |||||
همه خیمه زد بدر دلم | سپه غم و حشم بلا | |||||
چه خوش آنکه آتش حیرتی | ز نیم به قله طور دل | |||||
فصککته و جلعته | متد کد کا متزلزلا | |||||
پی خوان دعوت عشق او | همه شب ز خیل کروبیان | |||||
رسد این سفیر مهیمنی | که گروه غمزده الصلا | |||||
من و وصف آن شه خوبرو | که زدند صلای بلا برو | |||||
بنشاط و قهقهه شد فرو | که انا الشهید به کربلا | |||||
چو شنید ناله مرگ من | پی ساز من شده برگ من | |||||
فمشی الا مهر ولا | و یکی علی مجلجلا | |||||
هله ای گروه امانیان | بکشید هلهله این زمان | |||||
که ظهور دلبر ما عیان | شده فاش و ظاهر و برملا | |||||
گرتان بود طمع لقا | ورتان بود هوس بقا | |||||
ز وجود مطلقه مطلقا | بر آن صنم بشوید لا | |||||
تو کمان کشیده و در کمین | که زنی به تیر من حزین | |||||
همه غمم بود از همین | که خدا نکرده کنی خطا | |||||
تو که فلس ماهی حیرتی | چه زنی ز بحر وجود دم | |||||
بنشین چو طوطی و دمبدم | بشنو خروش نهنگ لا |
درس خواندن قرهالعین چنین بوده: پدر او حاجی ملاصالح و عموهایش حاجی ملامحمدتقی و حاجی ملاعلی از مجتهدان بزرگ آنزمان بودهاند و در قزوین دستگاهی بزرگ داشتهاند .دو مدرسه در پهلوی خانههاشان بنیاد گزارده بودهاند ،یکی بزرگ برای طلبهها و دیگری کوچک برای فرزندان و بستگان خودشان (که این مدرسهها اکنون هم برپاست و نویسنده آنها را دیدهام). ملامحمدتقی همانست که هنگامیکه شیخ احمد احسایی بقزوین آمده بود او را تکفیر کرد و هیاهوی بزرگی در سراسر ایران براه انداخت .با اینحال برادرش حاجی ملاعلی و یکی از خویشانش حاجی ملا عبدالوهاب از شاگردان شیخ احمد و از پیروان او میبودند (ملاعلی سپس از پیروان باب نیز گردید).
قرهالعین از بچگی درس خوانده و چون همیشه در میانه عموها و عموزادگان و پدر و برادرانش که گروهی میبودند «مباحثهها» میرفته از آنها بهره جسته .چون مدرسه کوچک خانوادگی بخانهشان پیوسته و در میانه راهی باز