گفتار دوم
ایرادهای بزرگی که بکیش بهائی توان شمرد..
بکیش بهایی ایرادهای بسیاری توان شمرد .بلکه باید گفت :این کیش از سر تا پا ایراد است .ولی ما چون فرصت کم میداریم در اینجا نیز بکوتاهی کوشیده جز بچند ایراد بزرگی نخواهیم پرداخت.
نخست: این کیش چنانکه دیده شد ،پندار بر پندار است .باینمعنی این کیش بروی بابیگری ،و آن بروی شیخیگری ،و آن بروی شیعیگری و مهدیگری نهاده شده و همه اینها پایه ای جز پندار نمیدارد.
ببینید بهاﺀاﷲ گفته :من آن «من یظهره اللهم» که سید باب آمدنش را آگاهی داده .سید باب گفته :من آن مهدیم که شیعیان میبیوسیدند و شیخ احسایی آنرا معنی کرده.
برای آنکه نیک دانسته شود چه پندارهایی در ریشه کیش بهایی خوابیده ،فهرست پایین را میآورم:
(۱امام جعفر الصادق که بنیادگزار شیعیگری بوده چنین گفته» :خلیفه یا امام باید از سوی خدا برگزیده شود».
(۲هم او چنین گفته» :مرا خدا برگزیده» .جانشینانش نیز یکی پس از دیگری این دعوی را کرده اند.
(۳امام حسن العسکری که جانشین پنجم جعفر بن محمد بوده چون مرده و فرزندی در بیرون نمیداشته ،عثمان بن سعید نامی چنین گفته» :او را فرزندی هست که نهانست و او امام میباشد».
(۴یکداستان مهدیگری از باستان زمان در میان جهودان و ایرانیان میبوده که سپس بمیان مسلمانان نیز آمده و آنان چنین میگفته اند» :کسی در آینده با یک نیرویی بیرون از آیین خواهد برخاست و جهان را بنیکی خواهد آورد».
(۵عثمان بن سعید از این نیز سودجویی نموده و چنین گفته» :آن امام ناپیدا مهدی نیز هست و روزیکه بیرون آید شمشیر کشیده جهان را بنیکی خواهد رسانید».
(۶شیخ احسایی پس از هزارسال برخاسته و چون دیده هزارسال زندگی امام ناپیدا باورکردنی نیست ،بتأویل پرداخته و چنین گفته» :آن امام ناپیدا مرده است ولی گوهر او پایدار است و در یک کالبد دیگری خواهد آمد».
(۷سید باب برخاسته و همان سخن شیخ احمد را گرفته و چنین گفته» :من امام زمانم و آن گوهر در کالبد من میباشد».
(۸هم او در میان دیگر گزافه های خود چنین گفته» :پس از دیر زمانی خدا یکی را که بزرگتر از منست (من یظهره اﷲ) پدید خواهد آورد».
(۹بهاﺀ اندکی پس از باب برخاسته و چنین گفته» :آن کس بزرگتر یا من یظهره اﷲ من میباشم».
اینها نه چیز است که بروی هم آمده که اگر یکی پوچ باشد ،کیش بهایی بی بنیاد خواهد گردید ،و راستی آنست که هر نه تا پوچ و بیپاست .اینست میگوییم :این کیش پندار بر پندار میباشد.
ما از برخی از این پندارها در این کتاب و در کتاب شیعیگری سخن رانده ایم .در اینجا تنها از مهدیگری سخن خواهیم راند.