برگه:Azari-zabane-bastan.pdf/۲۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

گفتار سوم

چند سخن در پیرامون آذری

زبان شمال و زبان جنوب:

باید دانست زبانی که ما امروز سخن میگوییم و آنرا فارسی و یا ایرانی مینامیم همان زبانست که چهار هزار سال پیش از این ایران یا مردم ایر در میهن باستان خود «ایران ویچ» سخن میگفته اند و چون از آنجا کوچیده و به پشته ایران آمده اند آنرا همراه آورده اند. چیزیکه هست گذشت زمان و پیشآمدها در زبان کارگر افتد و اینست هیچ زبانی همیشه بیک حال نماند و هر زمان رنگ دیگری بخود گیرد. زبان ما نیز در این چهار هزار سال چون با پیشآمدهای بزرگی برخورد کرده اینست هر زمان برنگ دیگری افتاده، و اگر یکی این رشته را دنبال کند و چنین خواهد که تاریخی برای این زبان، از آغاز آن تا این زمان بنگارد شاید بتواند یک کتاب بزرگ هزار صفحه ای پدید آورد.

ما گذشته از چیزهای دیگری، نمونه هایی از این زبان از زمانهای گوناگون در دست میداریم: نخست اوستا که بازمانده از سه هزار سال پیش است. سپس نوشته های سنگی بیستون و عباس آباد و مانند اینها که چند صد سال دیرتر از اوستا و بازمانده از زمان هخامنشیانست. سپس نوشته های سنگی بازمانده از آخرهای اشکانیان و نوشته های سنگی و سکه ها بازمانده از آغازهای ساسانیان که دیگر دیرتر میباشد و سپس چون بآخرهای ساسانیان میرسیم، کتابها از آن زمان بازمانده. پس از آن نیز بسیار روشن میباشد.

ما اگر این نمونه ها را پهلوی هم گزارده و با یکدیگر بسنجیم پیداست که همگی یک زبانست ولی هر زمان جداییهای دیگری پیدا کرده. ما چون میگوییم زبان اوستا یا زبان هخامنشی یا زبان پهلوی یا زبان فارسی اینها نامهای یک زبانست که چون برنگهای گوناگون افتاده این نامهای گوناگون را پیدا کرده. این فهرستی از تاریخ زبانست.

لیکن در اینجا چیزهای دیگری هم هست که باید از دیده دور نداشت: یکی اینکه ایران یا مردم ایر که از ایران ویچ باینجا درآمده اند تیره های گوناگون بوده اند و ما نامهای سه تیره بزرگ را از ایشان که ماد و فارس و پارت باشد میشناسیم. مادان در شمال و فارسان در جنوب و پارتان در شرق نشیمن گرفته بودند و هر سه تیره یکی پس از دیگری بنیاد پادشاهی در اینجا نهاده اند. پیداست که زبان اینان همه یکی بوده و پیداست که پاره جداییها در میان بوده. این چیزیست که ما از روی اندیشه درمییابیم. لیکن ما این را نیز دانسته ایم که میان مادان و فارسان یا بهتر گوییم میان شمال و جنوب، از رهگذر پاره حرفها نیز جدایی بوده. بدینسان آنچه در شمال بیشتر شین بوده در جنوب سین میشده، چنانکه اکنون نیز آنچه در شمال شمیران و شمیرم هست در جنوب بجای آن سمیران و سمیرم میباشد و ما میتوانیم پنداشت که داستان رشته و ریسیدن و فرشته و فرستادن و نوشتن و مینویسیم و مانند اینها که فراوانست از این راه پدید آمده. نیز آنچه در شمال گاف بوده در جنوب جیم میشده چنانکه هنوز هم در شمال گهرام دز و در جنوب پاسخده آنها جهرم میباشد. نیز آنچه در شمال زاء بوده در جنوب دال میشده چنانکه هنوز هم بجای دانم و داماد که از زبان جنوبست در شمال «زانم» (در کردی) و «زوما» (در سمنانی) گفته میشود. اینها چیزهایی است که ما یافته ایم و باشد که چیزهایی دیگری نیز بوده.