برگه:Anvari poems.pdf/۷۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
  ورنه دایم چار چشمش در غم یک استخوان بر در قصاب جان اندر سرش ساطور باد  
  شاعران از دشمن ممدوح چون ذکری کنند رسم را گویند کز قهر اجل مقهور باد  
  بنده می‌گوید مبادش مرگ بل عمر دراز همچنان مقهور این دارالغرور زور باد  
  لیکن از جاه تو هر دم زیر بار غصه‌ای کاندران راحت شمارد مرگ را رنجور باد  
  باغ دولت را که آب آن لعاب کلک تست با نمای عهد نیسان حاصل باحور باد  
  وین چهار آزاد سروت را که تعیین شرط نیست از جمال هریکی هردم دلت مسرور باد  
  تاکه بر هر هفت کشور سایه‌شان شامل شود نشو در بلخ و هری و مرو و نیشابور باد  
  تا که «المقدورکائن» شرط کار عالمست کلک و رایت کار ساز کائن و مقدور باد  
  پیش صدر و مسند عالیت هر عیدی چنین از فحول شاعران صد شاعر مشهور باد  
  وانگه از پیرایه‌ی عدل تو تا عید دگر گردن و گوش جهان پر لل منثور باد  
  بارگاهت کعبه، مردم حاج و درگاهت حرم مجلست فردوس و کوثر جام و ساقی حور باد  
  احتیاجی نیست جاهت را به سعی روزگار ور کند نوعی بود از بندگی مشکور باد  
  این همایون مقصد دنیا و دین معمور باد جاودان چون هست معمور از حوادث دور باد  
  در حریم او خواص کعبه هست از ایمنی در اساس استوار او ثابت طور باد  
  از سر جاروب فراشان او هر بامداد سقف گردون پر غبار بیضه‌ی کافور باد  
  وز نوای پاسبان نوبتش هر نیم شب در دماغ آسمان از نغمت خوش سور باد  
  آفتاب ار بی‌اجازت بگذرد بر بام او روز دوران از کسوف کل شب دیجور باد  
  فضله‌ای کز خاک دیوارش به باران حل شود در خواص منفعت چون فضله‌ی زنبور باد  
  استناد کنگره‌ش را ماه بادام نیم دست واندرو پیوسته عالی مسند دستور باد  
  چار دیوارش که از هر چار ارکان برترند از جمالش جاودان این نه فلک مسرور باد  
  حظ موفور است الحق این عمارت را ز حسن حظ برخوداری صاحب ازو موفور باد  
  ای سلیمان دوم را آصفی آصف اثر تخت و بالش تا ابد بر هردوتان مقصور باد  
  هرکه چون دیو سلیمان بر شما عاصی شود در سرای دیو محنت دایما مزدور باد  
  نظم و ترتیب وجود از رایت و رای شماست سال و مه این رای و رایت صایب و منصور باد