این برگ نمونهخوانی نشده است.
گو برو از خطبه بازپرس و ز سکه | هرکه یقینش به شک و ریب رهین است | |||||
تا که به آمد شد شهور و سنین در | طی شدن عمر شادمان و حزین است | |||||
شادی و عمر تو باد کین دو سعادت | مصلحت کلی شهور و سنین است | |||||
ناصر جاهت خدای عز و جل است | کوست که در خیر ناصر است و معین است |
وله فی مدح مؤیدالدین مودودشاه بن زنگی
بازآمد آنکه دولت و دین در پناه اوست | دور سپهر بندهی درگاه جاه اوست | |||||
مودود شه مید دین پهلوان شرق | کامروز شرق و غرب جهان در پناه اوست | |||||
گردون غبار پایهی تخت بلند او | خورشید عکس گوهر پر کلاه اوست | |||||
سیر ستارگان فلک نیست در بروج | بر گوشهای کنگرهی بارگاه اوست | |||||
چشم مجاهدان ظفر نیست بر قدر | بر سمت ظل رایت و گرد سپاه اوست | |||||
ای بس همای بخت که پرواز میکند | در سایهای که بر عقب نیکخواه اوست | |||||
هم سبز خنگ چرخ کمین بارگیر او | هم دستگاه بهر کهین دستگاه اوست | |||||
بر آستان چرخ به منت قدم نهد | گردی که مایه و مددش خاک راه اوست | |||||
انصاف اگر گواه دوام است لاجرم | انصاف او به دولت دایم گواه اوست | |||||
روزش چنین که هست همیشه به کام باد | کاین ایمنی نتیجهی روز پگاه اوست | |||||
منصور باد رایت نصرتفزای او | کاین عافیت ز نصرت تشویش کاه اوست |
در ستایش رکنالدین پیروزشاه