این برگ نمونهخوانی نشدهاست.
کمالت چون تناندر نطق ندهد | چه جای حرف و صوت و قیل و قالست | |||||
ترا گردون سفال آید ز رتبت | اگر چند اندر اقصای کمالست | |||||
مرا از طبع سنگین آنچه زاید | صدای اصطکاک آن سفالست | |||||
پس آن بهتر که خاموشی گزینم | که اینجا از من این خیر الخصالست | |||||
الا تا سال و مه را در گذشتن | بد اختر در قیاس نیک فالست | |||||
بداختر خصم و نیکوفال بادی | همی تاکون دور ماه و سالست | |||||
هلالی را که بر گردون نسبت | ز تو امید صد جاه و جلالست | |||||
ز دوران در تزاید باد نورش | الا تا بر فلک بدر و هلالست |
در ستایش رکنالدین فیروز شاه