این برگ نمونهخوانی نشده است.
تربیت خواجه کن زانکه نیارد ز بیم | بیعت تدبیر او چرخ مدور شکست | |||||
آنچه به کلک او کند خنجر از آن عاجزست | از وزرا کس به کلک صولت خنجر شکست | |||||
گرچه ز بس موج جود بحر محیط کفش | هیبت جیحون گسست سد دو کشور شکست | |||||
تا که در افواه خلق هست که از چار طبع | اصل فساد جهان فرع دو گوهر شکست | |||||
آتش اعدادی نوح شوکت طوفان نشاند | گردن کفران عاد سیلی صرصر شکست | |||||
بیعتی شاه باد دست جهان کز جهان | پای ستم عدل شاه تا شب محشر شکست |
فی شکایة حاله و مدح صدرالدنیا خواجه ناصرالدین
تیر ستم فلک خدنگست | شهد شره جهان شرنگست | |||||
گردون نخورد غمت که شوخست | گیتی نخرد دمت که شنگست | |||||
بر کشتی عمر تکیه کم کن | کاین نیل نشیمن نهنگست | |||||
در کوی هنر مباش کان کوی | اقطاع قدیم شالهنگست | |||||
منصب مطلب که هرکجا هست | هر خرواری همین دو تنگست | |||||
با جهل پناه کاندرین باغ | بر بید همیشه بادرنگست | |||||
بر گردن اختیار احرار | اکنون نه ردیست پالهنگست | |||||
در پنجهی موش خانهی من | زینست که ناخن پلنگست | |||||
تا چهرهی آرزو نبینم | بر آینهی امید زنگست | |||||
بویی نبرم همی ز شادی | باز این چه گلیم و آن چه رنگست | |||||
زیر قدمم همیشه گویی | کز زلزله خاک بیدرنگست | |||||
با من که زمین به آشتی نیست | زینست که آسمان به جنگست | |||||
من روبه و پوستین به گازر | وین گرسنه شرزه تیز چنگست | |||||
تا تیره شده است آبم از سر | اشکم به خلاف آن چو زنگست | |||||
پنهانگریم ز مردم چشم | زیرا که جهان نام و ننگست | |||||
گویند ز سنگ و هنگ دوری | دانی که نه جای سنگ و هنگست | |||||
در حنجرم از خروش مستور | صد نغمهی زیر نای و چنگست | |||||
ای صدر جهان مپرس کز چرخ | در موزهی بخت من چه سنگست | |||||
با دست شکسته پای جهدم | در جستن ناگزیر لنگست | |||||
دریاب مرا و زود دریاب | کین دست شکسته نیک تنگست |