این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
دیوان انوری
۱۸
کاروان نفیر از دل من | بر سر راه او نفر نفرست | |||||
شاید از زین سپس ستم نکند | که زمان وزیر دادگرست | |||||
چون عمر عادل و محمد راد | ۱۰۴۰ | صدر عالی محمد عمرست | ||||
آستان کرم نصیرالملک | کآفتاب صدور بحر و برست | |||||
شاه تخت هنر، که روز وغا | تیغش آیینه رخ ظفرست | |||||
گرنه از بخت او نموداریست | دیده نرگس از چه در سهرست؟ | |||||
کوه قاف، ارچه بس گرانسنگست | ۱۰۴۵ | پیش حلمش چو کاه بیخطرست | ||||
ای که از رشک بذل وافر تو | بحر کامل همیشه دیدهترست | |||||
بهر تقویم مملکت رایت | راست مانند زیج معتبرست | |||||
همت عالی تو قانونیست | که ازان جود معن مختصرست | |||||
فقه دولت کلام تست مدام | چشم اقبال را بتو نظرست | |||||
گهر عقد خاندانی، لیک | خط و لفظ تو سربسر گهرست | |||||
عقل را با کمال بینایی | ۱۰۵۰ | خاک پای تو سرمه بصرست | ||||
پیش چشمت چو خاک بیآبست | هرچه در گنج دهر سیم و زرست | |||||
خیمه بر بام چرخ زد قدرت | زانکه بختت بر آستان درست | |||||
کمر خدمت تو خواهد بست | هرکرا برمیان چو نی کمرست | |||||
سر بدخواه دانی از چه خوشست؟ | زانکه با نیزه تو سر بسرست | |||||
سحر راحت تو بی شامست | ۱۰۵۵ | شام رنج عدوت بیسحرست | ||||
چه کند خصم تو که غم نخورد؟ | کز قضا قسم او همین قدرست | |||||
لیک شاید بدور دولت تو | کین زمان طراوت هنرست | |||||
نیکناما، تو نیک میدانی | که ز بد حال من بسی بترست | |||||
طرب افزای و رنج کاه شود | دل من کز سپهر در جگرست | |||||
تا که در اجتماع و استقبال | ۱۰۶۰ | ماه چون ناچخست و چون سپرست | ||||
ماه جاهت چو مهر تابان باد | ||||||
که حسودت چو سایه بیسپرست |