برگه:Anvari poems.pdf/۲۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۲۵
کتاب قصاید
 
  ای بجایی کاسمان منت پذیرد گر دهی جایش، کجا؟ اندر جوارت  
  هر کجا رای تو شد راضی بکاری جنبش گردون طفیل اختیارت  
  هر کجا عزم تو شد جنبان بفتحی بر سر ره نصرة اندر انتظارت  
  خندهٔ خنجر ز فتح بی‌قیاست نالهٔ دریا ز بذل بی‌شمارت  
  داغ طاعت بر سرین تا وحش و طیرت مهر بیعت بر زبان تا مور و مارت  
  در مقام سمع و طاعت هر دو یکسان شیر شادروان و شیر مرغزارت  
  حق و باطل را که پیدا کرد و پنهان؟ حزم پنهان و نفاذ آشکارت  
  دی و فردا را بهم پیش تو آرد بر در امروز امر کامگارت  
  هر مرادی کاسمان در جیب دارد بازیابی، گر بجویی، در کنارت  
  نقش مقدوری نیارد بست گردون جز باستصواب رای هوشیارت  
  بر در کس عنکبوت جور هرگز کی تند؟ تا عدل باشد یار غارت  
  پردهٔ شب درگهت را پرده گشتی گر اجازت یافتی از پرده‌دارت  
  بارهٔ ادهم نیارد کرد گیتی ثابت ارکان‌تر ز حزم استوارت  
  افعی پیچان نشد در صف هیجا تیز دندان‌تر ز رمح خصم خوارت  
  از دل خارا نیامد هیچ آتش فتنه‌سوزی را چو تیغ آبدارت  
  گنج را لاغر کند بذل سمینت ملک را فربه کند کلک نزارت  
  کلکت از دریا کمال خویش یابد داند این معنی دل دریا عیارت  
  لازم دست چو دریای تو زان شد کلک آبستن بدر شاهوارت  
  تابش خورشید نتواند گرفتن کشوری از ملک و جاه بی‌کنارت  
  چاوش اوهام نتواند رسیدن تا کجا؟ تا آخر صف روز بارت  
  در درون پره افتد، از برون نی شیر و گاو آسمان، روز شکارت  
  شهریارا، بخت یارت باد، نی نی آنکه او یاری ندارد باد یارت  
  روز هیجا، کاسمان سیارگان را در تتق یابد ز گرد کارزارت  
  رخنه در کوه افگند، چه؟ کر و فرت لرزه بر چرخ افگند، چه؟ گیر و دارت  
  بر فلک دوزد بطنازی در آن دم حکم بدرا بیلک گردون گذارت  
  در عدد بطنازی نماید، در عمل نی گاه کوشش ده سوار و صد سوارت  
  هر سوار از لشکر دشمن دو گردد نز مدد، از خنجر چون ذوالفقارت