برگه:Anvari poems.pdf/۲۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
دیوان انوری
۲۲
 
  کامل بذات تست خرد پرور آدمی قاصر ز جودتست گهرپرور آفتاب  
  تا کیمیای خاک درت بر نیفگند در صحن هیچ کان ننهد گوهر آفتاب  
  سیمرغ صبح را ندهد مژدهٔ صباح تا نام تو نبندد بر شهپر آفتاب  
  چون تیغ نصرت تو بر آرد سر از نیام گویی همی برآید از خاور آفتاب  
  با بندگانت پای ندارند سرکشان میرد سپاه شب چو کشد لشکر آفتاب  
  آنجا که رزم جویی و لشکرکشی بفتح در بحر خون بماند بی معبر آفتاب  
  از تف و تاب خنجر مردان لشکرت در سر کشد به شکل زنان معجر آفتاب  
  ای آفتاب دولت عالیت بی‌زوال وی در ضمیر روشن تو مضمر آفتاب  
  ای چاکری جاه ترا لایق آسمان وی بندگی رای ترا در خور آفتاب  
  هر شعر آفتاب که نبود بر این نمط خصمی کند هر آینه در محشر آفتاب  
  نشگفت اگر نویسد این شعر انوری بر روی روزگار بآب زر آفتاب  
  تا نوبهار سبز بود، آسمان کبود تا لاله سایه جوید و نیلوفر آفتاب  
  سر سبز باد ناصحت از دور آسمان پژمرده لاله حسودت در آفتاب  
  در جشن آسمان‌وش تو ریخته بناز ساقی ماهروی تو در ساغر آفتاب  

در ستایش خاقان کمال‌الدین محمود

  ای از رخت فگنده سپر ماه و آفتاب[۱] طعنه زده جمال تو بر ماه و آفتاب  
  زآن جا که راستیست ندارند در جهان پیش رخ تو هیچ خطر ماه و آفتاب  
  بندند، گر دهی تو اجازت، چو بندگان در خدمت رخ تو کمر ماه و آفتاب  
  از زلف تو ربوده نشان مشک و غالیه وز روی تو گرفته اثر ماه و آفتاب  
  از ماه و آفتاب بهی تو، که نیستند با دو عقیق و با دو شکر ماه و آفتاب  
  در صف نیکوان بمقام مفاخرت خواهند از رخ تو نظر ماه و آفتاب  
  باشند با جمال تو حاضر بوقت لهو در بزم شهریار بشر ماه و آفتاب  
  خاقان کمال دولت و دین، آنکه بر فلک از کین او کنند حذر ماه و آفتاب  
  محمود صفدری، که ز لطف و ز عنف او گیرند یار نفع و ضرر ماه و آفتاب  
  بر خصم او کشیده سنان چرخ و روزگار در پیش او گرفته سپر ماه و آفتاب  

  1. این قصیده در دیوان رشید وطواط هم آمده است.