این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
زن و فرزند و زر جمله بیک حمله چو پار | ۲۶۶۵ | بردی، امسال روانشان بدگر حمله ببر | ||||
آخر ایران که ازو بودی فردوس به رشک | وقف خواهد بد تا حشر برین شوم حشر؟ | |||||
سوی آنحضرت کز عدل تو گشتست چو خلد | دور ازینجای که از ظلم غزان شد چو سقر | |||||
هرکه پایی و خری داشت بحیلت افگند | چه کند مسکین آنرا که نه پایست و نه خر | |||||
رحم کن، رحم بر آن قوم که جویند جوین | از پس آنکه نخوردندی از ناز شکر | |||||
رحم کن، رحم، بر آنها که نیابند نمد | ۲۶۷۰ | از پس آنکه ز اطلسشان بودی بستر | ||||
رحم کن،رحم، بر آن قوم که نبود شب و روز | در مصیبتشان جز نوحهگری کار دگر | |||||
رحم کن، رحم، بر آن قوم که رسوا گشتند | از پس آنکه بمستوری بودند سمر | |||||
گرد آفاق چو اسکندر بر گرد، از آنک | تویی امروز جهان را بدل اسکندر | |||||
از تو رزم، ای شه، و از بخت موافق نصرة | از تو عزم ای ملک و از ملکالعرش ظفر | |||||
همه پوشند کفن چون تو بپوشی خفتان | ۲۶۷۵ | همه خواهند امان چون تو بخواهی مغفر | ||||
آن سرافراز جهانبانی کز غایت فضل | حق سپردست بعدل تو جهان را یکسر | |||||
بهرهای باید از عدل تو نیز ایران را | گرچه ویران شد، بیرون ز جهانش مشمر | |||||
توخور روشنی و هست خراسان اطلال | نه بر اطلال بتابد، چو بر آبادان، خور؟ | |||||
هست ایران بمثل شوره و تو ابری و ابر | هم بیفشاند بر شوره، چو بر باغ، مطر | |||||
بر ضعیف و قوی امروز تویی داور حق | ۲۶۸۰ | هست واجب غم جمله ضعفا بر داور | ||||
کشور ایر ازچون کشور توران چو تراست | از چه محرومست از رافت تو این کشور؟ | |||||
گر نیاراید پای تو بدین عزم رکاب | غز مدبر نکشد باز عنان تا خاور | |||||
کی بود، کی، که ز اقصای خراسان آرند | از فتوح تو بشارت بر خورشید بشر؟ | |||||
پادشاه علما، صدر جهان، خواجه شرع | مایه فخر و شرف، قاعده فضل و هنر | |||||
شمس اسلام، فلک مرتبه، برهانالدین | ۲۶۸۵ | آنکه مولاش بود شمس و فلک فرمانبر | ||||
آنکه از مهر تو تازه است ، چو از دانش روح | وآنکه بر چهر تو فتنه است، چو بر شمس قمر | |||||
یاورش بادا حق عز و جل در همه کار | تا درین کار بود با تو بهمت باور | |||||
چو قلم گردد این کار، گر آن صدر بزرگ | نیزهکردار ببندد پی این کینه کمر | |||||
بتو ای سایه حق، خلق جگر سوخته را | او شفیعسمت چنان کامت را پیغمبر | |||||
خلق را زین حشر شوم اگر برهانی | ۲۶۹۰ | کردگارت برهاند ز خطر در محشر | ||||
پیش سلطان جهان سنجر، کو پروردست | همچو تو پادشه دادگر حقپرور |