برگه:Anvari poems.pdf/۱۰۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
  ای بزرگی که از بزرگی و جاه هرکه بر خدمت تو یافت ظفر  
  کرد بیرون ز دست محنت پای برد از دولتت بکیوان سر  
  بگذشت از فلک بمرتبه آنک ۲۶۱۵ کرد روزی بدرگه تو گذر  
  بنده نیز ار بحکم امیدی خدمتی گفت، ازوعجب مشمر  
  عاجزی بود، برد بر تو پناه از بد روزگار بدگوهر  
  مهملی بود، دامن تو گرفت از جفای سپهر دون‌پرور  
  طمعش بود کز خزانه جود بی‌نیازش کنی بجامه و زر  
  گردد از دست بخشش تو غنی ۲۶۲۰ یابد از فر دولت تو خطر  
  برهد از نحوست انجم بجهد از مساحت کشور  
  مدتی شد که تا بدان امید چشم دارد براه و گوش بدر  
  هست هنگام آنکه باز کشد بر سر او همای جود تو پر  
  حلقه در گوش چرخ کرد بر آنک کرد چشم عنایت تو نظر  
  بنده را گوشمال داد بسی ۲۶۲۵ بعنایت یکی درو بنگر  
  صله دادن ترا سزاوارست زآنکه آن دیده ای ز جد و پدر  
  بیخ کان را نشانه دست سخات شاخ آن جز کرم نیارد بر  
  نیست نادر ز خاندان نظام دانش و رادی و ذکا و هنر  
  نور نادر نباشد از خورشید بوی نادر نباشد از عنبر  
  تا بود تیره خاک و صافی آب ۲۶۳۰ تا بود تندباد و تیزآذر  
  عالمت بنده باد و دهر غلام آسمان تخت و آفتاب افسر  
  عید فرخنده و قرین اقبال ملک پاینده و معین داور  
  چون منت صدهزار مدحت‌گوی چون جهان صدهزار فرمان‌بر  
  دیر زی، شادمان و همت یاب کامران، ملک‌دار و دولت‌خور  

این شعر از زبان خراسان بحضرت خاقان سمرقند نوشت

  بر سمرقند اگر بگذری، ای باد سحر ۲۶۳۵ نامه اهل خراسان به بر خاقان بر  
  نامه‌ای مطلع آن رنج تن و آفت جان نامه‌ای مقطع آن درد دل و سوز جگر  
  نامه‌ای بر رقمش آه غریبان پیدا نامه‌ای در شکنش خون شهیدان مضمر