این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
––
و باد میآمد
و خون شب جریان داشت در سکوت دو مرد
«اطاق خلوت پاکی است
برای فکر، چه ابعاد سادهای دارد
دلم عجیب گرفته است
خیال خواب ندارم»
کنار پنجره رفت
بشاخهی گل گلدان نگاه کرد:
«شکوفههای سرازیر»
و روی صندلی نرم پارچهای
نشست:
«هنوز در سفرم
خیال میکنم
در آبهای جهان قایقی است
و من - مسافر قایق - هزارها سال است
سرود زندهی دریانوردهای کهن را
بگوش روزنههای فصول میخوانم
و پیش میرانم
مرا سفر بکجا میبرد؟
کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند
و بند کفش بانگشتهای نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟