برگه:مسافر.pdf/۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
––
 

سفر به محتوی اهتزاز غیبت تاک است

و عشق

صدای فاصله‌هاست

صدای فاصله‌هائی که

- غرق ابهامند

- نه

صدای فاصله‌هائی که مثل نقره تمیزند

و با شنیدن یک هیچ میشوند کدر

همیشه عاشق تنهاست

و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست

و او و ثانیه‌ها میروند آن طرف روز

و او و ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند

و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را

بآب می‌بخشند

و خوب میدانند

که هیچ ماهی هرگز

به حل مسئله‌ی رودخانه قادر نیست

و نیمه شبها، با زورق قدیمی اشراق

در آبهای بدایت روانه میگردند

و تا طلایه‌ی اعجاب پیش میرانند

- هوای حرف تو آدم را

عبور میدهد از متن قصه‌های قدیمی

و در عروق چنین لحن

چه خون تازه‌ی محزونی است»


حیاط روشن بود