برگه:صدای پای آب.pdf/۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
––
 

کودکی هسته‌ی زردآلو را، روی سجاده‌ی بیرنگ پدر تف میکرد

و بزی از خزر نقشه جغرافی، آب میخورد


چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب

اسب در حسرت خوابیدن گاریچی

مرد گاریچی در حسرت مرگ


عشق پیدا بود، موج پیدا بود

برف پیدا بود، دوستی پیدا بود

کلمه پیدا بود

آب پیدا بود، عکس اشیا در آب

سایه‌گاه خنک یاخته‌ها در تف خون

سمت مرطوب حیات

شرق اندوره نهاد بشری

فصل ولگردی در کوچه‌ی زن

بوی تنهایی در کوچه‌ی فصل


دست تابستان یک بادبزن


سفر دانه به گل

سفر پیچک این خانه به آن خانه

سفر ماه به حوض

فوران گل حسرت از خاک

ریزش تاک جوان از دیوار

بارش شبنم از روی پل خواب

پرش شادی از خندق مرگ

گذر حادثه از پشت کلام


جنگ یک روزنه با خواهش نور

جنگ یک پله با پای بلند خورشید

جنگ تنهایی با یک آواز

جنگ زیبای گلابیها با خالی یک زنبیل

جنگ نازی‌ها با ساقه ناز

جنگ طوطی و فصاحت با هم

جنگ پیشانی با سردی مهر