برگه:صدای پای آب.pdf/۱۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده‌است.
––
 

رختها را بکنیم

آب در یک قدمی است


روشنی را بچشیم

صبح یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را

در موستان گره ذائقه را باز کنیم

روی قانون چمن پا نگذاریم

و نگوئیم که شب چیز بدی است

و نگوئیم که شبتاب ندارد خبر از بینش باغ


و بیاریم سبد

ببریم اینهمه سرخ، اینهمه سبز


صبحها نان و پنیرک بخوریم

و بکاریم نهالی سر هر پیچ کلام

و نخوانیم کتابی که در آن باد نمی‌اید

و کتابی که در آن یاخته‌ها بی‌بعدند

و بدانیم اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت

و اگر غنج نبود، لطمه می‌خورد به قانون درخت

و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی میگشت

و بدانیم اگر نور نبود، منطق زنده پرواز دگرگون می‌شد

و بدانیم که پیش از مرجان، خلئی بود در اندیشه‌ی دریاها


و نپرسیم کجائیم

بو کنیم اطلسی تازه بیمارستان را


و نپرسیم که فواره اقبال کجاست

و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است

و نپرسیم پدرهای پدرها چه نسیمی، چه شبی داشته‌اند

(پشت سر نیست فضائی زنده

پشت سر مرغ نمیخواند

پشت سر باد نمی‌آید

پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است

پشت سر خستگی تاریخ است

پشت سر خاطره موج بساحل صدف سرد مسکون میریزد)