کبر سن و فرط شیخوخیت، از چشم نابینا گشته، از کار افتاده و عیالی زیاد و معاشی کم از وی باز ماند. و نیز راجع به بدگمان بودن لطفعلیخان و حاج ابراهیم از یکدیگر چنین گوید: «لطفعلیخان، در حینیکه اردویش در شرف حرکت بوده، فرمان داد تا حاج ابراهیم، پسر بزرگ خود، میرزا محمد را، که هنوز سنی نداشت و قابل خدمت نبود، ملتزم رکاب سازد؛ از این حرکت حاج ابراهیم را، اگر هم قبل از این، شکی بود مرتفع شد و یقین کرد که بعد از این، از لطفعلیخان، امید خیری نیست لهذا جزم کرد که خیالی را، که چنین مینماید مدتی در خاطر داشته، انجام داده شهر را بآغا محمدخان بسپارد. در صحبتهائیکه، مابین مؤلف اوراق و حاجی ابراهیم، در این باب، اتفاق افتاد همیشه حاجی میگفت که، یکی از مقاصد کلی وی از این حرکت، استخلاص ملک بود از صدمات جنگهائیکه متصل بر سر سلطنت برپا میشد و هیچکس هم، بغیر از معدودی از سپاهیان دزد و دغل، باک نداشت از اینکه زندی بر تخت باشد یا قجری؛ لکن همه طالب بودند که ایران بزرگ و قوی و آرام باشد». سپس خود میافزاید: «شاید حاج ابراهیم خیال میکرده است، که از این خیانت، فقط کاریکه باید بشود زودتر میشود ولایت هم» از مشاق و متاعبی که، از جنگهای دو خانواده، بر سر پادشاهی، متصور است مصون خواهد بود. هیچ شک نیست که مقصود اصلی او حفظ جان خود بوده، زیرا که، بهیچوجه وثوقی به لطفعلیخان نداشته، و میدانسته که، دشمنان بسیاری دارد، که علیالاتصال، در فکر استیصال وی هستند و از حرکات لطفعلیخان هم معلوم کرده بود که سخنانی که اعدای او در حقش گفتهاند چنانکه باید رسوخ کرده است بنابراین بخیال استخلاص و حفظ خود افتاده خدمت آغا محمدخان را مایه حمایت خود دانسته و بالاخره بر مقصود فائز آمده اما به غدر و کفران منصوب گشت[۱]» آغامحمدخان در سال ۱۲۰۹ قمری او را صدراعظم خویش نمود و به تقلید زمان سلاطین صفویه ملقب به اعتمادالدوله گردید. و پیش از اینکه حاج ابراهیمخان شیرازی صدراعظم شود، وزارت آغامحمدخان را، میرزا شفیع مازندرانی، که اصلا اصفهانی بوده، عهدهدار بود. در سفر دویم آغا محمدخان و لشکرکشیش بنواحی قفقاز ( ۱۲۱۱ ه. ق.) حاج ابراهیم خان اعتمادالدوله نیز بهمراه وی بود. هنگامیکه خواست، برای گرفتن قراباغ و دستگیر کردن ابراهیمخان جوانشیر، از رود ارس بگذرد عدهٔ کمی (در حدود هفت هشت هزار نفر سوار و پیاده) از سپاهیان را، بهمراه خویش برد و شهر شیشه، حاکم نشین قراباغ، را گرفت و بقیه سپاه را، در سمت راست رودخانه ارس، در آدینه بازار گذاشت و پس از کشته شدن ناگهانیش اردوئیکه بهمراه وی بود، در شیشه، بکلی پراکنده شدند و اهالی قراباغ بقیه اردو را غارت کردند؛ و اردوئی هم که، این طرف رودخانه ارس، زیر نظر حسینقلیخان قاجار (برادر فتحعلیشاه) و سلیمانخانخان قاجار اعتضادالدوله و حاج ابراهیمخان اعتمادالدوله بود، آنها نیز، بکلی متفرق گردیدند[۲]. و از تمام آن سپاه فقط