برگه:سنگی بر گوری.pdf/۲۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۲۸ / سنگی بر گوری
 

شر را نداشته‌ام و به رسمیتش نشناخته‌ام. واقعیت می‌گوید بچه‌ای را که با قنداق سر گذر می‌گذارند یا پشت در کلانتری، یا به پرورشگاه می‌دهند بچه‌ای بوده است که دوام رابطهٔ پدر فرزندی یا مادر فرزندی را ناممکن می‌کرده. یا والدین فقیر بوده‌اند یا کودک مزاحم راه آیندهٔ یکی از آن دو بوده یا نقص مادرزاد داشته. و به هر صورت وضعش جوری بوده که حتی در دامن مادر خودش زیادی می‌کرده. آنوقت چنین کودکی در زندگی من چه حکمی خواهد داشت؟ درست همچون مرده‌ای که گور هم او را نپذیرد. یا جوانه‌ای که از شکم دانهٔ خویش هم بیرون نیامده باشد. و این جوری بود که مدت‌ها در فکر مشروع بودن و نبودن بچه‌های سر راهی بودم. این داغ باطله‌ای که در رحم بر پیشانی یکی میزنیم. که می‌زند معلوم نیست. اما زده می‌شود. فاعل مجهول است. یعنی اخلاق است و مذهب است و حفظ سنت است و این حرفهای قلمبه. و آنوقت بود که حتی به عمل جنسی نفرت ورزیدم. به این صورت که آخر چرا این عمل وظایف الاعضایی ساده فقط در حوزهٔ معین، یعنی پس از ازدواج، رسمی است و در دیگر حوزه‌ها رسمی نیست؟ ازدواجی که خود با ادای چند کلمهٔ عربی یا فارسی رسمی شده است یا پس از ثبت در دفتری؟ واقعیت می‌گوید که در هر صورت مردی و زنی گرفتار هم بوده‌اند – گرچه موقتی – که پای عمل جنسی به میان آمده است. چه ثبت شده و چه نشده. چه طبق سنت و چه