در دستست که در قرن ششم هجری در ایران بخط دستی نوشته شده و امروز آن نسخهها موجود میباشد و بسیاری از آنها بطبع رسیدهاست و شرحش گذشت.
ازین رو معلوم میشود که تا قرن ششم و هفتم هنوز زردشتیان در ایران بکارهای دینی و علمی و ادبی مشغول بودهاند. و در همان اوقات هم از هندوستان و گجرات طالبان علم مزدیستی برای بدست آوردن نسخهای کتب و فراگرفتن سنّت و روایات مزدیسنی بایران میآمدهاند و استفادهٔ علمی میبردهاند و چند کتاب روایت که بزبان پهلوی و فارسی موجود است گواه آنست.
زردشت بهرامپژدو که در اوان هجوم مغول در خواف خراسان میزیسته و پدرش بهرامپژدو مردی منجم و باسواد و بزبان دری و پهلوی وافف و از جمله علمای زردشتی و دانشوران زمان خود بوده است، میگوید: «پدرم زرتشت نامک و اردای ویرافنامک را بزبان دری ترجمه کرد و من بخواهش مادرم آندو کتابرا بنظم آوردم[۱]»
ازین مطالب معلوم میشود که رشتهٔ ارتباط ادبیات پهلوی هر چند در قرون پنجم و ششم هجری بواسطهٔ ترقی و وسعت دایرهٔ زبان دری و خط اسلامی بالنسبه باریک و سست بوده است لیکن باز آن رشته هنوز نگسسته است[۲]، اما بعد از هجوم مغول گویا زردشتیان خراسان و سایر بلاد ایران (سوای یزد و کرمان که پای اسپ مغول بآنحدود نرسید) از دم تیغ گذشته و چون برادران مسلمان خود نیست شدند یا بهندوستان و یزد و کرمان گریختند و عاقبت
- ↑ این دو کتاب اولی ببحر متقارب و دیگری ببحر هزج مسدس گفته شده و بد هم نگفتهاست برای نمونه رجوع شود بمقالهٔ (خط و زبان پهلوی در عصر فردوسی) فردوسی نامه.
- ↑ مطابق شرحی که «فرمجی کاراکا» یکی از نویسندگان پارسی مینویسد: «در قرن دهم مسیحی فقط در دو ولایت فارس و کرمان میشود باقیماندهٔ پیروان مذهب زردشت را هنوز پیدا کرد و برای آنکه خواننده درجهٔ سرعت انقراض آنها را بداند باید مسبوق شود که در ظرف صد و پنجاه سال اخیر عدهٔ پارسیان که یکصد هزار نفر تقریباً بوده است بهفت یا هشت هزار تنزل کرده است» (مجلهٔ دانشکده مادام راکزن روسی ص۸۲).