برگه:رباعیات خیام.pdf/۱۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
  از درس علوم جمله بگریزی به واندر سر زلف یار آویزی به  
  زان پیش که روزگار خونت ریزد تو خون صراحی بقدح ریزی به  


  ای من در میخانه بشبلت رفته ترک بد و نیک هر دو عالم گفته  
  گر هر دو جهان چو گوی افتد بگوی بر من بجوی چو مست باشم خفته  


  آنها که بفکرت در معنی سُفتند در ذات خداوند سخنها گفتند  
  سررشتهٔ اسرار ندانست کسی اول زنجی زدند و آخر خفتند  
از هر چه