برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
بیست و چهار
خاطرات و خطرات
 

ژاپن که می‌توانست دست برادری به چین بدهد و امروز شاهین ترازوی صلح باشد خطا رفت و جفا کرد، صد سال خودآرائی نمود در لحظه‌ای از هم پاشید. جنگ سرد تا کی برو دست نماید معلوم نیست و جنگ گرم معقول که در آن برد باخت است و نتیجه مدلول آیهٔ فیذرها قاعا صفصفا لاتری فیها عوجا ولا امتا [۱]

چه خواهد ماند، صحرائی که کل وسایل معیشت از دست رفته باشد و راه تداراک بسته و باز دریا مزاحم. آئین لیکورک دولت مستعیل بود سیاست افلاطون داغ باطله خورد من جرب المجرب حلت به‌الندامه

آزمودند و امروز آه پشیمانی از سینه‌ها و فریاد ارتجاع از حلقومها بلند است که العود احمد.

واعتصموا بحبل‌الله جمیعاً و لا تفرقوا ملل مسیحی در این دعوت متوسل به محبت نزدیکانند که کلام عیسی است کیفیت و کمیت این معنی محدود و مشخص نیست مسلمین این معنی را به تفسیر و تفصیل دارند که ما فرطنا فی‌الکتاب من شیئی گفتنی را گفته‌ام.

در وضعیت حاضر یکی افسار را رها کرده یکی سخت می‌کشید بین این فشار خلق گرفتارند.

انشاءالله عقلا هستند که در گشودن گره گردی کار بقمهٔ اسکندر نکشد.

پای سود که دل میان می‌آید قلم از دست انصاف می‌افتد.

تاریخ را فایده آن است که بخوانند مضرات اعمال را بدانند و آن اعمال را تجدید نکنند که نتیجه غیر این جنجال نخواهد بود.

قطعه‌ای از شاهنامه

حرفهای حسابی کهنه است است فقط جنجال‌ها تازه است.

  سه یک بود یا چار یک بهر شاه قباد آمد و ده یک آورد راه  
  به کسری رسید آن سزاوار تاج ببخشید بر جای ده یک خراج  
  همه پادشاهان شدند انجمن زمین را ببخشید و برزد رسن  
  گزیتی[۲] نهادند بر یک درم از آن رو که دهقان نباشد دژم  
  کسی را کجا تخم یا چارپای بهنگام ورزش نبودی بجای  
  ز گنج شهنشاه بر داشتی ز کشتن زمین خوار نگذاشتی  
  گزیت رز بارور شش درم به خرما ستان بر همین زد رقم  
  کسی کش درم بود و دهقان نبود نبودی غم و رنج و کشت و درود  
  گذارنده از ده درم تا چهار بسالی از او بستدی کار دار[۳]  
  کسی بر کسی بر نکردی ستم به سالی به سه بهره بد این درم  
  گزیت و خراج آنچ بد نام بود بی سه روزنامه به موبد سپرد  
  یکی آنکه بر دست گنجور داد نگهبان آن نامه دستور داد  
  دگر تا فرستد بهر کشوری[۴] به هر کارداری و هر کشوری  
  سه دیگر که نزدیک موبد بود گزیت و سر باژها بشمرد  

  1. افکار امم.
  2. گزیت را خراج نوشته‌اند ولی به مناسبات رسن زدن باید مقداری از زمین باشد که بر هر گزیت در می‌نهادند.
  3. مالیات بردرآمد است.
  4. کشور در مصراع اول ولایت در مصراع دوم به تکیه بریا اهل کشور است یا لشگری.