۵۰۰ خاطرات و خطرات رأی داشته باشند سوسیالیسم برگشت روی آن اصل که هیچکس رای نداشته 3 B یا بی بضاعت در مقابل ثروتمند و جمع حاصل مساعی ملت در دست دولت و صرف آن به اداره زمامداران بیشتر برای رفاه خود و تبلیغات، تجهیزات و جهانگشانی بصورت خبر خواهی ملت طرف شور است اما حق نفس کشیدن ندارد ( فضولی موقوف ( دموکراسی معنیش این بود که همه باشد دیکتاتوری در اشد استبداد و خفه کردن امه منکر نمیشود شد که زمره ای از اصول حبوب حق است و اختلاف مسکین و غنی بیرون از حد اعتدال، متمکن از ادای حق مستمندان خودداری کرد تیشه را بقصد قطع ریشه برداشتند بغض و کینه جلو مگر شد. رعایت اخلاق عادات مشرب و عقاید در این تعدیل نمی کنند و این معنی است که در را بر صلح بسته است زندگی و معیشت گل فرق از قطبین تا خط استوا بر يك منوال به سلیقه و دستور يك مركز محال است و کوشش بی فایده البته من بپوشم من بخورم من بر قسم تو تماشاکن طریق نیست با هم بپوشیم با هم بخوریم و بیجا نرقصیم راه صلح است لارضرر و لاضرار دار مملکت ما عده ای عاجزند آنها را باید باندازه جمع آوری کرد و بکاری باز داشت امر بر میگردد به زارع و کاسب اما زارع در مملکت ما شکایت ندارد و تزریقانی که کردند مؤثر نیفتاد چه مزدور نیست محصول نهیم میشود روی اسهام تن بذر، افزار گاو گاو آهن خاک، آب، تنوینر و افزارها رعیت است و سه سهم میبرد آب و خاک با مالك و دو سهم میبرد تعمیر ابنیه، تنقيه قنات وپرداخت مالیات با ارباب است اراضی ملك قرا يشك است یعنی زمینی که در قرعه به هر رعیتی افتاد موروثا باختيار او و اعقاب او است و اگر تجديد يشك بشود با رضایت است. رعیت میداند محصول چیست و به او چه میرسد و ارباب ) صاحب آب و خاک ( چه میبرد و این قاعده ای است که از مقتصد سال قبل گذارده اند . کاسب بر دو قسم است زمره ای به جمع و خرج خود کسب میکنند ( کسب فرادی ) ایشان روی بازار متاع خود حساب کار خود را میکنند زمره ای در کارخانه ها کارگرند اگر شکایتی است راجع باین جماعت است اینجا هم باید قاعده بر قرار شود و صاحب سهم اینجا سرمایه، افزار ، مخترع ( طراح ) ، مدیر کارگر است بتی باید با ملاحظه حوادث در کار آورد و از پنج هم بفراخور حال فريك سهم ببرند البته این تسهیم به سادگی تسهیم در زراعت نیست تدارك مصالح میخواهد و زحمت پیدا کردن بازار کارگر اید وارد حساب باشد تا خودش را در نسبت منون نداند و خواهد دانست که عرضه و تقاضا و در رقابتها ارزش فروششان محدود است باز بیکار و گردش بازار اجرتها را محدود میکند، اجناس کی مشروع و به تقوی بنمایند و این اصول چنانکه نیمار سهم دارند رؤسا باید از اسراف بکاهند و حلاجی کردیم همه در احکام قرآنی ماحوط است مع شيشي زايد الها دل طلب جام جم از ما میکرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد با یکی از رفقا در برلن به مغازه ای رفتیم میخواست زیر پیراهنی کشباف بخرد فروشنده چند رقم آورد به قمائر مختلف نیندید و بهتر میخواست گفت روزی یک نفر امريكائي بحجر جره آمد جوراب خواست همه رقم آوردم و قانع نشد بهتر میخواست من هم از همان رقم آخر آوردم و قیمت را در برابر گفتم راضی شد جدی برای بهتر باید قائل شد. تن آدمی شریف است بجان آدمین نه همین لباس زیباست نشان آدمیت اگر آنچه امروز میگویند و میخواهند سه چهار قرن پیش عنوان و تعقیب شده بود هيچيك باز شهرهای بزرگ آباد نمیشد که حال از نظر میاندازند و اختراعات و مکاشفات صورت نمی بست چه اندازه ذوق شخصی و استقامت افراد در رسیدن به مقصود صرف شده و ثروت بکار رفته است. تمدن امروزه حاصل شده است مسلکهای جدید بلاشه به انحطاط خواهد کشانید خانه های ساخته منزل گرفتن و کالای موجود را تقسیم کردن سهل است آباد کردن مشکل
دار